جدول جو
جدول جو

معنی تودریون - جستجوی لغت در جدول جو

تودریون
شوکران، مادۀ سمّی خطرناک که از ریشه گیاهی شبیه جعفری با شاخه های چتری و گل های سفید به همین نام به دست می آید، دورس، تفت، بیخ تفت، شبیبی، شیکران
تصویری از تودریون
تصویر تودریون
فرهنگ فارسی عمید
تودریون
(دَرْ)
به یونانی بیخ گیاهی است که آن را دورس گویند و تخم آن را شوکران خوانند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). مأخوذ از یونانی، خزبق. رجوع به برهان و تحفۀ حکیم مؤمن و فهرست مخزن الادویه و اختیارات بدیعی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حواریون
تصویر حواریون
یاران دوازده گانۀ حضرت عیسی
فرهنگ فارسی عمید
بیماری ویروسی در دو غدۀ بناگوشی که زیر مجرای شنوایی قرار دارد تولید می شود و موجب آماس و التهاب آن ها می گردد، بناگوشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توریدن
تصویر توریدن
شرمنده شدن، رمیدن، دور شدن و به یک سو رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(گُ دَ چِ اُ دَ)
به معنی تولیدن باشد که رمیدن و دور شدن و به یک سو رفتن است. (برهان). به معنی رمیدن و دور شدن بود و تولیدن نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). تولیدن و گریختن و رمیدن و دور شدن و به یک سو رفتن. (ناظم الاطباء) ، شرمنده شدن در حضور خصم. (برهان). بسیار شرمنده شدن. (ناظم الاطباء). شرمنده شدن و شکسته شدن به حضور خصم. (آنندراج) ، پرسیدن و تفحص کردن و جاسوسی کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ترکان و ترکمانان، جمع واژۀ توری، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ نُ)
شهری به ایتالیا و پایتخت قدیم ساردنی و سپس تا سال 1864م. پایتخت ایتالیا بود. این شهر در کنار رود پو، بنا شده و 719500 تن سکنه دارد و یکی از مراکز صنعت و تجارت ایتالیاست. دارای کارخانه های تولید اتومبیل و تهیه مواد شیمیایی و غذایی است. اسقف نشین و دارای دانشگاه و موزه است و کتاب خانه غنی و مشهوری در آنجا وجود دارد. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی از دهستان ژاوه رود است که در بخش حومه شهرستان سنندج واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان چالدران است که در بخش سیه چشمۀ شهرستان ماکو واقع است و 200 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
شهری در ایتالیا و در دوران باستان کلنی آتن بود، این شهر درنزدیکی خرابه های آثار باستانی ’سیباریس’ قرار دارد، (از لاروس)، رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 ص 967 و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
توئی درون توئی. با توهای بسیار: جامۀ تودرتو، تابرتا. لابرلا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، که بیکدیگر در وراه دارد: اطاقهای تودرتو، که بیکدیگر در دارند. که هر یک را به دیگر راه و در است. (یادداشت ایضاً).
- تودرتو کردن، به قصد فریب، مخلوط و درهم کردن چنانکه حسابی را: تودرتو کردن حسابی، به قصد نفع نامشروع حسابها را درهم و پیچیده کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تو شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
توریج. تودری. تدرج. تودرج. توذری. (از دزی ج 1 ص 154). دوایی است برای نشاندن آماس ها بکار دارند. (نزهه القلوب). رجوع به تودری و اروسیمون شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
آذریون
لغت نامه دهخدا
(اُ)
بناگوشی. بیماری عفونی مسری ناشی از ویروس. علائمش آماس و دردناکی غدۀ بناگوشی و غدد دیگر بزاق و تب، و کمونش 12 تا 26 روز است. یک دفعه ابتلای به آن ایمنی همیشگی میدهد. ممکن است سبب ورم بیضه و عقم (قطع نسل) شود. (دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام گلی است. (آنندراج). شاید صورتی از آذریون باشد
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مقل ازرق. (از انجمن آرا). رجوع به مقل ازرق (ذیل ’مقل’) شود
لغت نامه دهخدا
(تُ یُ)
فلزی است کمیاب و سفیدرنگ علامت شیمیائیش ’Th’، وزن مخصوصش 11. این فلز در حرارتهای بالا ملتهب شده و نوری شدید و سفیدرنگ پخش میکند از این جهت در ساختن توریهای چراغ توری بکار میرود. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
گشنیز را گویند و کزبره همان است، (برهان) (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به قورمایون شود، خشخاش، عاقرقرحا، به اصطلاح اهل دمشق عود قرح جبلی، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(تُ تَ ری یو)
جمع تستری. (معجم البلدان). منسوبان به تستر (شوشتر). و رجوع به تستر شود
لغت نامه دهخدا
(حَری یو)
جمع واژۀ حواری. (ترجمان عادل بن علی). یاران مسیح. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ابوالفرج بن الجوزی در المدهش نام حواریون عیسی را بشرح زیر آورده است: 1- شمعون الصفا. 2- شمعون القنانی. 3- یعقوب بن زندی. 4- یعقوب بن حلقی [حلفا] . 5- قولوس [فیلیفوس] . 6- مارقوس. 7- یوحنا. 8- لوقا. 9- توما. 10- اندراوس [اندرواس] . 11- برثملا [مصحف برثلما [] برطلمی] . 12- متی. بعضی از این دوازده نام با نامهایی که مسیحیان آورده اند وفق نمیدهد. حواریون نبوت آن حضرت و توحید جناب حق را تصدیق کردند و پس از رفع حضرت عیسی به اقطار عالم پراکنده شدند و بنشر دین او پرداختند. گویند یهودا که از حواریون بشمار میرفت، خائن بود و حضرت عیسی را بدشمنان تسلیم نمود و از زمرۀ حواریون مردود و مستحق لعن ابدی شد و ماتیاس جای وی را گرفت. بعضی پاولوس و بارنابه را نیز از جملۀ حواریون میدانند. فرنگی ها حواریون را آپوتر نامند. این کلمه از آپوستولو یونانی اخذ شده که به معنی رسل میباشد [جمع رسول] وبه این مناسبت بعضی از نصارا اینان را رسل نامند
لغت نامه دهخدا
(دَ)
تثنیۀ تودری. یعنی قدومۀ سرخ و قدومۀ سپید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تودری شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
هاینتس (1888- 1945 میلادی). ژنرال آلمانی که در کولم متولد شد. وی مؤسس ارتش زره پوش آلمانی است و در سال های 1944- 1945 رئیس ستاد این ارتش بوده است
لغت نامه دهخدا
(تُ تَ ری یو)
محله ای به بغداد، در جانب غربی بین دجله و باب البصره بود که در آن اهالی تستر (شوشتر) سکونت داشتند ولباسهای شوشتری درست می کردند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ ری یو)
جمع واژۀ اندری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به اندری شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ری یو)
نام دوازده قطعه جزیره ای است که در انتهای جنوبی آمریکای جنوبی در جوار تنگۀ ماژه لان قرار گرفته است
لغت نامه دهخدا
تصویری از تو دریون
تصویر تو دریون
بیخ گیاهی است که آنرا دورس گویند و تخم آنرا شوکران خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حواریون
تصویر حواریون
یاران مسیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوقریون
تصویر طوقریون
لاتینی تازی گشته مریم نخودی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوریون
تصویر قوریون
یونانی تازی گشته گشنیز از گیاهان گشنیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توریدن
تصویر توریدن
پوشانیدن حقیقت بر خلاف نشان دادن امری را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوریون
تصویر اوریون
فرانسوی گوش گولی از بیماری ها (گویش گیلکی) خشج هم آوای رنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تومرون
تصویر تومرون
سیسنبر
فرهنگ لغت هوشیار
فوریان شکسته از یونانی تازی گشته تاغندست از گیاهان عاقرقرحا را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توریدن
تصویر توریدن
((دَ))
شرمنده گردیدن، رمیدن
فرهنگ فارسی معین