مستولی شدن به چیزی به ظلم. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). برجستن و به ستم مستولی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). غالب آمدن به ظلم. غالب شدن بظلم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
مستولی شدن به چیزی به ظلم. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). برجستن و به ستم مستولی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). غالب آمدن به ظلم. غالب شدن بظلم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
نوعی زغال طبیعی به رنگ قهوه ای تیره، دارای ۵۰% تا ۶۰% کربن که به هنگام سوختن بوی آمونیاک می دهد و از رسوب تدریجی گیاهان آبی مانند جلبک ها و خزه ها تولید می شود
نوعی زغال طبیعی به رنگ قهوه ای تیره، دارای ۵۰% تا ۶۰% کربن که به هنگام سوختن بوی آمونیاک می دهد و از رسوب تدریجی گیاهان آبی مانند جلبک ها و خزه ها تولید می شود
تود، لغتی است در تا، (منتهی الارب)، مأخوذ از توت فارسی و بمعنی آن، (ناظم الاطباء)، میوه ایست شیرین و درخت توت، (آنندراج)، توت، تود، فرصاد، معرب توت است، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، و رجوع به المعرب جوالیقی ص 90 شود، بثره به شکل توت در رحم و در نره، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به توثه شود
تود، لغتی است در تا، (منتهی الارب)، مأخوذ از توت فارسی و بمعنی آن، (ناظم الاطباء)، میوه ایست شیرین و درخت توت، (آنندراج)، توت، تود، فرصاد، معرب توت است، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، و رجوع به المعرب جوالیقی ص 90 شود، بثره به شکل توت در رحم و در نره، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به توثه شود
بازگشتن از گناه. (زوزنی). از گناه بازگشتن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). توبه. متاب. تتوبه. بازگشت از گناه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، توفیق توبه دادن خدای کسی را: تاب اﷲ علیه،توفیق توبه داد خدای او را یا آسان گردانید دشواری وی را یا باز مهربان شد بر وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برگشتن حق تعالی از قهر و عذاب. (آنندراج)
بازگشتن از گناه. (زوزنی). از گناه بازگشتن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). توبه. متاب. تتوبه. بازگشت از گناه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، توفیق توبه دادن خدای کسی را: تاب اﷲ علیه،توفیق توبه داد خدای او را یا آسان گردانید دشواری وی را یا باز مهربان شد بر وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برگشتن حق تعالی از قهر و عذاب. (آنندراج)
به استواری فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). استوارکاری کردن و وثیقه گرفتن در آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تقوی و تثبت. (اقرب الموارد). استوار شدن. (زوزنی)
به استواری فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). استوارکاری کردن و وثیقه گرفتن در آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تقوی و تثبت. (اقرب الموارد). استوار شدن. (زوزنی)
یکی توث. (منتهی الارب). رجوع به توت و توث و تود شود، بیماری است چشم را، و صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: توثه گوشتی فزونی است سرخ و نرم بر شکل توث (توت) آویخته و بعضی باشد که به سیاهی گراید و زندرون (از اندرون) پلک باشد و گاه باشد که بر پلک برسوئین بدرآید، گاه باشد که بر پلک فروسوئین. و گاه باشد که خون از وی روان شود و گاه باشدکه نشود و سبب آن خونی سوخته و فاسد باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گوشتی است نرم بس سرخ، بیشتری نزدیک گوشۀ چشم باشد که از سوی بینی است و رگهای سرخ از گوشۀ چشم بدو پیوسته بر شکل ناخنه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی از یادداشت ایضاً). هو لحم رخو یحدث فی باطن الجفن فلایزال یسیل منه دم احمرو اسود و اخضر. (مقالۀ سوم از کتاب سوم قانون بوعلی چ تهران ص 69). و رجوع به کتاب چهارم قانون بوعلی ص 67 شود، نوعی از بواسیر. (از بحر الجواهر). لحمه بثریه تزید فی المقعد. (مقالۀ سوم از کتاب سوم قانون بوعلی چ تهران ص 68). رجوع به توته شود
یکی توث. (منتهی الارب). رجوع به توت و توث و تود شود، بیماری است چشم را، و صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: توثه گوشتی فزونی است سرخ و نرم بر شکل توث (توت) آویخته و بعضی باشد که به سیاهی گراید و زندرون (از اندرون) پلک باشد و گاه باشد که بر پلک برسوئین بدرآید، گاه باشد که بر پلک فروسوئین. و گاه باشد که خون از وی روان شود و گاه باشدکه نشود و سبب آن خونی سوخته و فاسد باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گوشتی است نرم بس سرخ، بیشتری نزدیک گوشۀ چشم باشد که از سوی بینی است و رگهای سرخ از گوشۀ چشم بدو پیوسته بر شکل ناخنه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی از یادداشت ایضاً). هو لحم رخو یحدث فی باطن الجفن فلایزال یسیل منه دم احمرو اسود و اخضر. (مقالۀ سوم از کتاب سوم قانون بوعلی چ تهران ص 69). و رجوع به کتاب چهارم قانون بوعلی ص 67 شود، نوعی از بواسیر. (از بحر الجواهر). لحمه بثریه تزید فی المقعد. (مقالۀ سوم از کتاب سوم قانون بوعلی چ تهران ص 68). رجوع به توته شود
بر بالش نشاندن. (زوزنی). بر نهالین نشاندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نهالین پیش کسی افکندن تا بر وی نشیند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بر بالش نشاندن. (زوزنی). بر نهالین نشاندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نهالین پیش کسی افکندن تا بر وی نشیند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
از زغالهای سوختنی است که از تغییر و دگرگونی مواد نباتی در زیر آبها بوجود می آید، از اقسام زغال سنگ است، از خزه های مخصوصی تشکیل شده که نوع عمده آن اسفنی (بفارسی اشنه) میباشد، این خزه ها پیوسته از بالا روییده و از پایین ریشه و برگ و ساقه های آنها متراکم شده ومبدل به زغال تورب گردیده و موارد استعمال آن نه تنها سوخت است بلکه برای ساختن نوعی کاغذ و پارچه بکاررفته و معدن آن اغلب در نواحی باتلاقی یافت میشود
از زغالهای سوختنی است که از تغییر و دگرگونی مواد نباتی در زیر آبها بوجود می آید، از اقسام زغال سنگ است، از خزه های مخصوصی تشکیل شده که نوع عمده آن اسفنی (بفارسی اُشنه) میباشد، این خزه ها پیوسته از بالا روییده و از پایین ریشه و برگ و ساقه های آنها متراکم شده ومبدل به زغال تورب گردیده و موارد استعمال آن نه تنها سوخت است بلکه برای ساختن نوعی کاغذ و پارچه بکاررفته و معدن آن اغلب در نواحی باتلاقی یافت میشود
درختی از تیره گزنه ها که خود دسته ای جداگانه را تشکیل میدهد. گلهایش منفرد الجنس است که گاهی برروی یک پایه هم گلهای نر موجود است و هم گلهای ماده و زمانی گلهای نر و ماده برروی دو پایه قرار دارند. گل آذینش سنبله یی و میوه آن بصورت شفتهای کوچک مرکبی است که پهلوی هم قرار گیرند، میوه درخت مذکور. یا توت سیاه. گونه ای توت که میوه اش قرمزتیره مایل بسیاه است و کاملاشبیه شاه توت است ولی بر خلاف آن میوه اش شیرین و تا حدی لزج است. شاخه های جوان این درخت مانند شاخه های بید مجنون بسوی زمین برمیگردد و شکل چتر زیبایی می یابد توت مجنون. یا توت فرنگی. یا توت مجنون
درختی از تیره گزنه ها که خود دسته ای جداگانه را تشکیل میدهد. گلهایش منفرد الجنس است که گاهی برروی یک پایه هم گلهای نر موجود است و هم گلهای ماده و زمانی گلهای نر و ماده برروی دو پایه قرار دارند. گل آذینش سنبله یی و میوه آن بصورت شفتهای کوچک مرکبی است که پهلوی هم قرار گیرند، میوه درخت مذکور. یا توت سیاه. گونه ای توت که میوه اش قرمزتیره مایل بسیاه است و کاملاشبیه شاه توت است ولی بر خلاف آن میوه اش شیرین و تا حدی لزج است. شاخه های جوان این درخت مانند شاخه های بید مجنون بسوی زمین برمیگردد و شکل چتر زیبایی می یابد توت مجنون. یا توت فرنگی. یا توت مجنون