معنی توبین - جستجوی لغت در جدول جو

توبین

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژوبین — تصویر ژوبین

(پسرانه)

نوعی نیزه کوچک با سر دو شاخه و نوک تیز

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از تابین — تصویر تابین

سرزنش کردن کسی در رو به رو، عیب کردن، ستودن کسی پس از مردن او

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از توبان — تصویر توبان

تنبان، تنکه، شلوار کوتاه که کشتی گیران هنگام ورزش می پوشند

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از توزین — تصویر توزین

وزن کردن، سنجیدن، کنایه از خود را آمادۀ قبول کاری یا پیشامدی کردن، سنگینی کاری را تحمل کردن و دل بر آن نهادن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از توربین — تصویر توربین

مولد انرژی برق که پره های آن با نیروی آب، بخار، گاز یا باد به حرکت درمی آید
توربین آبی: توربینی که غالباً در کنار آبشارها یا سدهای بزرگ قرار می دهند تا در اثر ریختن آب بر روی پره های آن به حرکت درآید
توربین بخار: توربینی که در کشتی ها و برخی ماشین ها به کار می رود و چرخ و پرۀ آن با نیروی بخار به حرکت در می آید
توربین بادی: توربینی که چرخ و پرۀ آن با نیروی باد به حرکت در می آید
توربین گازی: توربینی که چرخ و پرۀ آن به وسیلۀ انبساط گاز به حرکت در می آید

مولد انرژی برق که پره های آن با نیروی آب، بخار، گاز یا باد به حرکت درمی آید
توربین آبی: توربینی که غالباً در کنار آبشارها یا سدهای بزرگ قرار می دهند تا در اثر ریختن آب بر روی پره های آن به حرکت درآید
توربین بخار: توربینی که در کشتی ها و برخی ماشین ها به کار می رود و چرخ و پرۀ آن با نیروی بخار به حرکت در می آید
توربین بادی: توربینی که چرخ و پرۀ آن با نیروی باد به حرکت در می آید
توربین گازی: توربینی که چرخ و پرۀ آن به وسیلۀ انبساط گاز به حرکت در می آید

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از تابین — تصویر تابین

زیردست، فرمانبردار، سربازی که درجه ندارد

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از شوبین — تصویر شوبین

چوبی، ویژگی چیزی که از چوب ساخته شود

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از توهین — تصویر توهین

خواروخفیف کردن، سست کردن، ضعیف کردن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دوبین — تصویر دوبین

کسی که یک چیز را دو تا ببیند، لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از توبیخ — تصویر توبیخ

نکوهش کردن، سرزنش کردن، نکوهیدن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از تابین — تصویر تابین

عیب کردن فرمانبردار، زیر دست

فرهنگ لغت هوشیار

آلتی است مانند کفه ترازو که از برگ خرما یا ازنی سازند و استادان روغنگر و عصار مغز های کوفته را در آن کنند و در تنگ تیر (تیر شکنجه عصاری) نهند تا روغن آن بر آید معدل: باز گشای ای نگار، چشم بعبرت تات نکوبد فلک بکوبه کوبین، کدین گازران: وانگهی فرزند گازر گازری ساز دز تو شوید کوبد ترا در زیر کوبین زرنگ

آلتی است مانند کفه ترازو که از برگ خرما یا ازنی سازند و استادان روغنگر و عصار مغز های کوفته را در آن کنند و در تنگ تیر (تیر شکنجه عصاری) نهند تا روغن آن بر آید معدل: باز گشای ای نگار، چشم بعبرت تات نکوبد فلک بکوبه کوبین، کدین گازران: وانگهی فرزند گازر گازری ساز دز تو شوید کوبد ترا در زیر کوبین زرنگ

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از طوبین — تصویر طوبین

لاتینی تازی گشته موش کور زیر زمینی کور موش

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تجبین — تصویر تجبین

ترسو خواندن، بد دل خواندن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تتبین — تصویر تتبین

باریک کردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از توهین — تصویر توهین

سست کردن، خوار شمردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تلبین — تصویر تلبین

خشت زدن، آش سبوس

فرهنگ لغت هوشیار

فرانسوی پیچک استوانه کوچک و قرقره و ماسوره فلزی یا چوبین یا پلاستیکی که بدور آن نخ و کاغذ و ابریشم و پشم و غیره بپیچند قرقره ای که بدور آن سیم فلزی روپوش داری بچیچند و جریان الکتریسیته از آن عبور کند و یا بوسیله آن بتوان تغییری در جریان برق ایجاد کرد پیچک

فرانسوی پیچک استوانه کوچک و قرقره و ماسوره فلزی یا چوبین یا پلاستیکی که بدور آن نخ و کاغذ و ابریشم و پشم و غیره بپیچند قرقره ای که بدور آن سیم فلزی روپوش داری بچیچند و جریان الکتریسیته از آن عبور کند و یا بوسیله آن بتوان تغییری در جریان برق ایجاد کرد پیچک

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دوبین — تصویر دوبین

دو بیننده، کژ چشم، چپ

فرهنگ لغت هوشیار

قسمی ماشین مولد نیرو میباشد که پره های آن به قوت آب یا بخار به حرکت در میاید و برای بکار انداختن دستگاه مولد برق استعمال میشود

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از چوبین — تصویر چوبین

هر چیز که از چوب سازند

فرهنگ لغت هوشیار

نیزه کوچکی که بر سر آن دو شاخه بود و در جنگهای قدیم آن را بروی دشمن پرتاب می کردند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از توبیخ — تصویر توبیخ

سرزنش کردن، نکوهیدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از توبان — تصویر توبان

شلوار، تنکه، شلوار کوتاه کشتی گیران

فرهنگ لغت هوشیار

جماعتی از مردم کوفه که با مخالفین امام حسین (ع) ساخته و در جنگ بر خلاف آن حضرت شرکت کرده بودند پس از مرگ یزید و استعفای پسرش از کرده خود پشیمان شده توبه کردند و نام خود را توابین گذاشتند و قسم خوردند که به خونخواهی آنحضرت قیام کنند

جماعتی از مردم کوفه که با مخالفین امام حسین (ع) ساخته و در جنگ بر خلاف آن حضرت شرکت کرده بودند پس از مرگ یزید و استعفای پسرش از کرده خود پشیمان شده توبه کردند و نام خود را توابین گذاشتند و قسم خوردند که به خونخواهی آنحضرت قیام کنند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از توطین — تصویر توطین

وطن نمودن، وطن گرفتن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از توزین — تصویر توزین

سنگیدن کشیدن وزن کردن سنجیدن، سنجش، جمع توزینات

فرهنگ لغت هوشیار

قرقره ای که به دور آن سیم روپوش دار پیچیده شده است و برای تغییر مقدار جریان برق در موتورها و دستگاه های برقی به کار می رود

فرهنگ فارسی معین

تصویری از تابین — تصویر تابین

((بِ))

زیردست، سربازی که درجه ندارد

فرهنگ فارسی معین

تصویری از توبیخ — تصویر توبیخ

((تُ))

نکوهیدن، سرزنش کردن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از توبان — تصویر توبان

شلوار، تنکه، شلوار کوتاه که کشتی گیران هنگام کشتی پوشند

فرهنگ فارسی معین

تصویری از توطین — تصویر توطین

((تَ یا تُ))

دل بستن، دل نهادن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از توبیخ — تصویر توبیخ

نکوهش، سرزنش

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از توهین — تصویر توهین

دشنام، ناسزا

فرهنگ واژه فارسی سره