جدول جو
جدول جو

معنی توالی - جستجوی لغت در جدول جو

توالی
پیاپی رسیدن، یکی پس از دیگری آمدن، پی در پی بودن، پشت سر هم قرار داشتن
تصویری از توالی
تصویر توالی
فرهنگ فارسی عمید
توالی(تَ یَ)
پیاپی شدن. (دهار) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تتابع. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). یقال: توالی علیه شهران، ای تتابعا وتوالت علی ّ کتب فلان، اذا تتابعت. (اقرب الموارد).
- علی التوالی، پی درپی. پیاپی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
، به خشک شدن درآمدن خرمای تر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جدا کردن بز از گوسپندان، و در نوادر الاعراب: توالیت مالی و امتزت مالی بمعنی واحد. قال الازهری: جعلت هذه الاحرف واقعه و الظاهر منهااللزوم. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح هیئت) حرکت افلاک سبعۀ سیاره که از مغرب به سوی مشرق است به ترتیب پیاپی بودن بروج از حمل و ثور تا حوت، چنانکه هرروزه از حرکت خاص قمر معاینه می شود و این حرکت خلاف حرکت فلک الافلاک است که دایم از مشرق به سوی مغرب می باشد و این حرکت خلاف التوالی، سریعتر است از حرکت توالی، و بودن روز و شب تعلق به حرکت فلک الافلاک دارد. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). نزد اهل هیئت ترتیب بروج از حمل تا حوت باشد و این توالی از مغرب به جانب مشرق صورت گیرد، و عکس این ترتیب را خلاف توالی نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به توالی بروج و بروج شود
لغت نامه دهخدا
توالی(تَ)
از ’ت ل و’، سرین ها و کفلهای اسب و یا دم و هر دو پای آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اعجاز. (اقرب الموارد) ، دنبالهای هودج. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دنبالهای خیل: التوالی من الخیل، مآخیرها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
توالی
پیاپی شدن، تتابع
تصویری از توالی
تصویر توالی
فرهنگ لغت هوشیار
توالی((تَ))
پیاپی رسیدن
تصویری از توالی
تصویر توالی
فرهنگ فارسی معین
توالی
تسلسل، تناوب، تواتر، پیاپی رسیدن، دمادم شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متوالی
تصویر متوالی
پیاپی، پشت سرهم
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ)
پیاپی شونده و پی در پی آینده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب). پیاپی و پی در پی و پیوسته و متصل و متعاقب و مسلسل. (ناظم الاطباء). فرهنگستان ایران پیاپی را بجای این کلمه پذیرفته است. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود:
آید بر هر کس که بر او کردتولی
از مجلس او دولت و نعمت متوالی.
سوزنی.
... و آن را فاصله کبری از بهر آن خواندند که غایت متحرکات متوالی است. (المعجم چ دانشگاه ص 31). قرب دو سال متواتر و متوالی عساکر ادبار، روی بدان دیار آورده... (عالم آرا چ امیرکبیر ج 1 ص 23)
لغت نامه دهخدا
(کُتْ)
کوتوالی. (ناظم الاطباء). رجوع به کوتوالی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
پیاپی شونده، متصل، مسلسل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
((مُ تَ))
پیاپی، پشت سرهم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
پیاپی، پی در پی
فرهنگ واژه فارسی سره
پیاپی، پی درپی، پیوسته، سری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
متتابعٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
Consecutive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
consécutif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
aufeinanderfolgend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
רציף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
مسلسل
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
ต่อเนื่อง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
mfululizo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
連続的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
连续的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
ardışık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
연속적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
kolejny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
berurutan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
পরপর
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
क्रमागत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
consecutivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
consecutivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
opeenvolgend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
послідовний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
последовательный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متوالی
تصویر متوالی
consecutivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی