- توازی
- با هم برابر شدن
معنی توازی - جستجوی لغت در جدول جو
- توازی
- با هم محاذی شدن، با یکدیگر مقابل شدن، برابر شدن
- توازی ((تَ))
- با هم مقابل گردیدن، برابر شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برابر، با هم مساوی
((مُ تَ))
فرهنگ فارسی معین
برابر یکدیگر، دو خط برابر با هم که هرچه امتداد داده شوند به هم نرسند، موازی، الاضلاع چهار ضلعی ای که اضلاع آن دو به دو با هم موازیند، السطوح فضایی که دارای شش وجه است و هر دو وجه رو به رو متساوی و موازیند
برابر یکدیگر، دو خط مساوی و برابر هم که هرچه امتداد داده شوند به هم نرسند، موازی
هم راستا
اکسیژنه، آیروبیک
فساد ضایع شدن، نابودی
مانده و سست گردیدن
پیاپی شدن، تتابع
تمام و کمال گردیدن
یکدیگر را وصیت و اندرز کردن
هم سنگ شدن
پنهان و پوشیده شدن، اختفاء، پوشیدگی
تجاری (درست) بازاری سودایی وامخواهی، پاداشخواهی
تباهی، خرابی، فساد، نابودی
فرش منقش مانند گلیم و قالی، برای مثال فکنده ست فراش باد بهاری / تواسی الوان ابرکوه و کردر (عبدالقادر نائینی- رشیدی - تواسی)
پنهان شدن، نهفته شدن، در به در شدن
سست شدن، سستی کردن، کوتاهی کردن در کاری
پیاپی رسیدن، یکی پس از دیگری آمدن، پی در پی بودن، پشت سر هم قرار داشتن
هم وزن شدن، هم سنگ شدن، با هم برابر گشتن در وزن
به یکدیگر اندرز دادن و سفارش کردن، به هم وصیت کردن
همسویه، رو با رو مقابل برابر، دو خط یا دو سطح که تمام نقاط برابر آنها نسبت بیکدیگر بیک فاصله باشند و هر قدر آنها را امتداد دهیم بهم نرسند
در ترکیب حاصل مصدر سازدبمعنی مهربانی کردن لطف کردن: بنده نوازی چاکرنوازی کوچک نوازی مهمان نوازی
بیکبار، ناگاه، بی خبر
((مُ))
فرهنگ فارسی معین
برابر، روبرو، دو خطی که فاصله بین شان به یک اندازه باشد و هرچقدر امتداد داده شوند به هم نرسند
رو به رو، برابر