جدول جو
جدول جو

معنی توائب - جستجوی لغت در جدول جو

توائب(تَ ءِ)
جمع واژۀ تائب. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تائب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تواب
تصویر تواب
بازگشت کننده از گناه، توبه کننده، بخشایندۀ گناه، ارزانی دارندۀ توبه، توبه پذیرنده، از صفات باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترائب
تصویر ترائب
استخوان های سینه، جناغ سینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذوائب
تصویر ذوائب
ناصیه، موی پیش سر
فرهنگ فارسی عمید
(تَ ءِ)
جمع واژۀ توأم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). توایم. (ناظم الاطباء).
- توائم اللؤلؤ، همانند توائم النجوم است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- توائم النجوم،ستاره های با یکدیگر درآمده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کواکب مختلفه. (ناظم الاطباء).
رجوع به توأم شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
عبده ینی، مدیر سابق کتاب خانه سوریه (بیروت). او راست: الارب من غیث الادب، فی شرح لامیتی العجم و العرب که آنرا از کتاب غیث الادب فی شرح لامیهالعجم صفدی مختصر کرده و فقط بآنچه مربوط بشرح ابیات از لحاظ لغت و معنی است اکتفا کرده است و در دیباچۀ کتاب ترجمه احوال مؤیدالدین طغرائی را آورده است. (معجم المطبوعات ج 1، ستون 504 و حاشیۀ همان صفحه)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
نعت است از توبه بمعنی بازگشتن از گناه. (منتهی الارب). بازگردنده از گناه. توبه کار. توبه کننده. (غیاث). ج، تائبین. آنکه توبه کرده. نادم. آنکه بسوی خدا برگردد و از کرده پشیمان شود. بازگشته از گناه. بازایستنده از گناه. اوّاب. (منتهی الارب). منیب: التائب من الذنب کما لاذنب له:
رسول گفت پشیمانی از گنه توبه است
بدین حدیث کس ار تائب است من آنم.
سوزنی.
با آنکه از وی غائبم وز می چو حافظ تائبم
در مجلس روحانیان گه گاه جامی میزنم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
مصیبت ها. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). سختی ها. کارهای دشوار. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ نائبه. رجوع به نوایب و نائبه شود: هرکه را انیاب نوائب به سموم هموم خسته می گرداند به تریاق اشفاق او تداوی می ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 3) ، تب هائی که به طور نوبه آید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ ءِ)
جمع واژۀ لائب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذَ ءِ)
جمع واژۀ ذؤآبه. ناصیه یا منبت موی برناصیه. گیسوها و موهای پیش سر. گیسوان:
معنبر ذوائب معقد عقایص
مسلسل غدائر سجنجل ترائب.
حسن متکلم.
، آن قسمت ها از نعل که بزمین ساید: بای ّمکان لم اجرّ ذؤآبتی، برترین و بالاترین و بهترین قسمت چیزی: ذوائب الجبل: و ناره ساطعهالذوائب. و من الذنائب لا من الذوائب، پاره های پوست آویخته از پالان، شریفتر و ارجمندتر جزو و عضو چیزی: هم ذوائب قومهم و هم ذوائب العزّ و الش-رف.
- ذوائب برنیس یا ذوائب برنیک، صورتی از صور فلکی نیم کرۀ شمالی میان صورت اسد و العواء و آن دارای 9 کوکب مزدوج (مثنی) و یک کوکب مثلث است
لغت نامه دهخدا
(شَ ءِ)
جمع واژۀ شائبه. (منتهی الارب). آمیزشها و آمیختگیها و آلودگیها. (غیاث اللغات). اقذار. ادناس: شوائب کدورت از مشارع و مشارب آن مملکت برخاست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 213). ما نیز در اقسام اسقام و نوائب اوصاب و شوائب... مغرور و مسرور می باشیم. (ترجمه تاریخ یمینی). شرعۀ ممالک او از شوائب کدورت صافی شد. (ترجمه تاریخ یمینی). و رجوع به شائبه و شوایب شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
جمع واژۀ عیب، آهو. خلاف فرهنگ. (آنندراج). عیبها. رجوع به عوایب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءِ)
استخوانهای سینه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استخوانهای سینه، و این جمع تریبه است و مجازاً بمعنی سینه آید. (غیاث اللغات). جمع واژۀ تریبه. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (اقرب الموارد) (دهار) (المنجد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : یخرج من بین الصلب و الترائب. (قرآن 86 / 7).
معنبرذوائب معقدعقائص
مسلسل عذایر سجنجل ترائب.
نصراﷲ غزنوی.
از ترائب و بطن فاطمۀ زهرا (ع) امام حسن و امام حسین (ع) و محسن سقط و زینب کبری و ام کلثوم کبری. (تاریخ قم ص 198) ، جای قلاده از سینه، یا آنچه نزدیک دو ترقوه بود از آن، یا مابین دو پستان و دو ترقوه، یا چهار دنده است از جانب راست سینه و چهار دنده از جانب چپ آن، یا دو دست و دو پا و دو چشم. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ رَ)
به یکدیگر بخشیدن. (زوزنی). با یکدیگر بخشیدن. (دهار). بخشش کردن مر یکدیگر را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فراهم آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اجتماع قوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ فُءْ)
بهم برجستن. (زوزنی). همدیگر حمله کردن و برجستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَبْ بُ)
از یکدیگر فراگرفتن و دست بدست دادن و به نوبت گرفتن: تواظبت علیه الریاح، تداولته و تعاورته. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذوائب
تصویر ذوائب
جمع ذوابه. پیشانیها، روییدنگاههای موی بر پیشانی، گیسوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوائب
تصویر نوائب
مصیبتها، سختیها و کارهای دشوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوائب
تصویر عوائب
جمع عیب، آهوک ها آک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوائب
تصویر شوائب
آمیختگی ها، آمیزشها، آلودگیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثائب
تصویر تثائب
خمیازه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواب
تصویر تواب
توبه پذیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تائب
تصویر تائب
توبه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواهب
تصویر تواهب
بیکدیگر بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توائم
تصویر توائم
توام، توایم، همراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترائب
تصویر ترائب
استخوانهای سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواب
تصویر تواب
((تَ وّ))
توبه پذیرنده، از صفات خداوند، توبه کننده
فرهنگ فارسی معین
پشیمان، تواب، توبه دار، توبه کار، توبه کننده، منفعل، نادم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
توبه پذیر، بخشاینده، توبه گر، توبه کننده، بازگشت کننده، توبه پرست
فرهنگ واژه مترادف متضاد