جدول جو
جدول جو

معنی تهییک - جستجوی لغت در جدول جو

تهییک
(تَ سَ ت تُ)
شتافتن، چاه کندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تهویک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهییج
تصویر تهییج
به هیجان آوردن، برانگیختن، به جنبش درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
افکندن دیوار و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). تهیر. تهور. (اقرب الموارد). رجوع به تهور و تهیر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ زَعْ عُ)
مبالغۀ هتک. (تاج المصادر بیهقی). پرده دریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَیْ یی)
میرانیدن و نیست کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هلاک کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءُ)
چاه کندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حفر کردن. (از اقرب الموارد). رجوع به تهییک شود، به حماقت نسبت کردن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
با هیبت گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). مهیب گردانیدن چیزی را نزد کسی. یقال: هیبت الشی ٔ الیه، ای جعلته مهیباً عنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کسی را به بانگ خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بانگ کردن و خواندن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برانگیختن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برآغالیدن. برآغالانیدن. افژولیدن. انگیختن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). یقال: هیّج بینهما الشر. (اقرب الموارد) : و قومی که نه بر جاده بودند و تهییج فتن می کرده فرمود تا... (جهانگشای جوینی) ، حرکت دادن، خشک کردن باد گیاه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
زیادت کردن چربش را در هریسه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برانگیختن تکه را بر آلیز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
اصلاح کردن، حرکت دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رنج رسانیدن، بیم کردن، شتافتن، زجر کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به هاد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نیکو کردن باران زمین را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چرب کردن ثرید. (تاج المصادر بیهقی). افزودن چربش را در اشکنه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تهییج. (اقرب الموارد). رجوع به تهییج شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فروریختن خاک و ریگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهییل
تصویر تهییل
فرو ریختن خاک و ریگ را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهلیک
تصویر تهلیک
نیست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهویک
تصویر تهویک
چاهکنی چاه کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهتیک
تصویر تهتیک
پرده دراندن رسوایاندن رسواکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهییت
تصویر تهییت
بانگ کردن و خواندن کسیرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهییج
تصویر تهییج
برانگیختن، حرکت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهیید
تصویر تهیید
اصلاح کردن، رنج رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهییج
تصویر تهییج
((تَ))
برانگیختن، به هیجان آوردن
فرهنگ فارسی معین
اغوا، برانگیختگی، تحریک، تشویق، جنب وجوش، شور، شوق زدگی، هیجان زدگی، برانگیختن، به هیجان آوردن، شوراندن، به هیجان آمدن، برانگیخته شدن، هیجان زده کردن، به هیجان آوردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد