- تهوع
- قی کردن، دل بهم خوردن
معنی تهوع - جستجوی لغت در جدول جو
- تهوع
- احساس به هم خوردن دل و انقلاب معده، قی کردن، استفراغ
- تهوع ((تَ هَ وُّ))
- به هم خوردن دل، بالا آوردن غذا
- تهوع
- Queasiness
- تهوع
- тошнота
- تهوع
- Übelkeit
- تهوع
- нудота
- تهوع
- nudności
- تهوع
- náusea
- تهوع
- nausea
- تهوع
- náusea
- تهوع
- nausée
- تهوع
- misselijkheid
- تهوع
- อาเจียน
- تهوع
- غثيانٌ
- تهوع
- मिचली
- تهوع
- בחילה
- تهوع
- mide bulantısı
- تهوع
- kichefuchefu
- تهوع
- বমি বমি
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترسیدن
آب بینی انداختن، هراشیدن (استفراغ)، کم کردن
خوش منشی، فرمانبری گردن گذاری، نامزدی، فرمانبرداری کردنمنقاد شدن، داوطلب گردیدن، مستحبی بجاآوردن کاری بقصد عبادت و نیکی انجام دادن، فرمانبرداری، خوش منشی
دمیدن بوی دادن بوی پراکندن
خمیده رفتن
نوع نوع شدن، گوناگون شدن
هراشاندن: به هراش واداشتن
چرت زدن
ترسناک شدن
انبوهی، آمیختگی