جدول جو
جدول جو

معنی تهریص - جستجوی لغت در جدول جو

تهریص(تَ)
خشک سوخته شدن بدن به کرخشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). او هذه بالضاء المعجمه. (منتهی الارب) (آنندراج). ابن درید این کلمه را به ’ضاد’ ضبط کرده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهریب
تصویر تهریب
گریزانیدن، فراری دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحریص
تصویر تحریص
حریص گردانیدن، آزمند کردن، راغب ساختن کسی به کاری یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ زَ تُ)
پیر خرف گردانیدن، بزرگ گردانیدن، بزرگ داشتن، ریزه ریزه بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَمْ مُ)
مرکّب از: ’ه ر و’، به چوب دستی زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، به عصا بزدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ رُ)
بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، پاره پاره کردن خمیر را و دانۀ تلخه برکندن از آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پاره پاره کردن خمیر را جهت پهن کردن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
به نوک آهن نقش کردن زیر کفش را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ جُ)
بگریزانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : غرض... از نصیحت در تهریب و تضریب چند رای آن بود که از هجوم لشکر سلطان و تکلیف کلمه ایمان می ترسید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 418)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ خُ)
نیک پختن گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، فراخ گردیدن کنج دهان. و از بعض عرب: علمهم الرجز یهرت اشداقهم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ زُ)
نیک راندن شتر را چنانکه سرگشته گردد از سختی گرما. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بانگ بر سباع زدن. (تاج المصادر بیهقی). بانگ برزدن و زجر کردن سباع را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قال رؤبه: هرج فارتد ارتداد الاکمه. (اقرب الموارد) ، به شارب رسیدن نبیذ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: هرجت النبیذ فلاناً، یعنی دریافت نبیذ فلان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، هرّج فی الحدیث: مزح و اتی ما یضحک منه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَمْ مُ)
نیک بپزانیدن. (تاج المصادر بیهقی). نیک پختن گوشت را و مهراکردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نیک پختن گوشت را چنانکه شکسته آمیخته گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برانگیختن سگان را بر یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نیزه راست کرده گذشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
زود رسانیدن نخله بار را، شتابی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ بُ)
ریختن آب را. (از اقرب الموارد) ، هرق علی جمهرک تهریقاً. بر پای و ثابت بودن بر جای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). واین مثلی است عرب را که به غضبان گویند و معنی آن این است که بر آتش غضب آب بریز. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ جُ)
هروی ساختن جامه را یا زرد گردانیدن آن را. یقال: هریت العمامه، ای صفرتها. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عمامه زرد گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
محکم و استوار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، میزان التریص، ترازوی راست و محکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). میزان تریص و مترص ترازوی برابر و همسان چنانکه نتوان از هیچ پلۀ آن چیزی کاست یا بر آن افزود. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
خشتک پیراهن و جز آن، معرب تیریز. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَوْ وُ)
نیکو گشادن چشم را و تیز نگریستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ عِ)
آزمند و راغب گردانیدن کسی را بر چیزی. (از اقرب الموارد). آزمند گردانیدن کسی را بر چیزی. (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). در شغف و آز انداختن. (آنندراج). ترغیب و تحریک و ورغلانیدگی. (ناظم الاطباء). به حرص و آز انداختن. (فرهنگ نظام). رجوع به تحریص کردن و تحریص نمودن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ابرص کردن کسی را. (از قطر المحیط) ، سر را تراشیدن. (از قطر المحیط). سر تراشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رسیدن باران بزمین پیش از شیار کردن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
گوشت در میان سرای افکندن تا خشک شود. (از زوزنی) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پاره پاره کردن گوشت، گوشت بر خدرک انداختن و یا خاکستر آلودن و نیک ناپختن. (ناظم الاطباء) ، تیر بر خانه نهادن تا مسقف سازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پشت خماندن و سر فرود نیاوردن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کریص خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کریص شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به یکبار بیضه نهادن ماکیان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به یکبار انداختن مرد غائط را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به یکبار انداختن ماکیان بر خایه نشسته پیخال را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
استوار کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). محکم کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استوار کردن. (آنندراج) ، راست گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : ترص المیزان، راست و متعادل ساخت ترازو را. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تتریص
تصویر تتریص
استوا کردن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبریص
تصویر تبریص
سر را تراشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهریب
تصویر تهریب
فرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریص
تصویر تریص
محکم و استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهریش
تصویر تهریش
فتنه انگیختن میان مردم
فرهنگ لغت هوشیار
آغال انگیزش، آرزوی به آز افکندن آزمند کردن باز افکندن، بر انگیختن ترغیب کردن تحریص، انگیزش ترغیب تحریک، جمع تحریصات. توضیح این کلمه بدین معنی مستحدث است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریص
تصویر تحریص
((تَ))
آزمند ساختن، برانگیختن
فرهنگ فارسی معین
ترغیب، تشجیع، تشویق، اغوا، انگیزش، برانگیختن، تحریش، تحریک، وادار، وا داشتن، وسوسه، آزمندسازی، تطمیع
متضاد: منع
فرهنگ واژه مترادف متضاد