خشک سوخته شدن بدن به کرخشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). او هذه بالضاء المعجمه. (منتهی الارب) (آنندراج). ابن درید این کلمه را به ’ضاد’ ضبط کرده است. (از اقرب الموارد)
خشک سوخته شدن بدن به کرخشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). او هذه بالضاء المعجمه. (منتهی الارب) (آنندراج). ابن درید این کلمه را به ’ضاد’ ضبط کرده است. (از اقرب الموارد)
بگریزانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : غرض... از نصیحت در تهریب و تضریب چند رای آن بود که از هجوم لشکر سلطان و تکلیف کلمه ایمان می ترسید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 418)
بگریزانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : غرض... از نصیحت در تهریب و تضریب چند رای آن بود که از هجوم لشکر سلطان و تکلیف کلمه ایمان می ترسید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 418)
ریختن آب را. (از اقرب الموارد) ، هرق علی جمهرک تهریقاً. بر پای و ثابت بودن بر جای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). واین مثلی است عرب را که به غضبان گویند و معنی آن این است که بر آتش غضب آب بریز. (از اقرب الموارد)
ریختن آب را. (از اقرب الموارد) ، هرق علی جمهرک تهریقاً. بر پای و ثابت بودن بر جای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). واین مثلی است عرب را که به غضبان گویند و معنی آن این است که بر آتش غضب آب بریز. (از اقرب الموارد)
محکم و استوار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، میزان التریص، ترازوی راست و محکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). میزان تریص و مترص ترازوی برابر و همسان چنانکه نتوان از هیچ پلۀ آن چیزی کاست یا بر آن افزود. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
محکم و استوار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، میزان التریص، ترازوی راست و محکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). میزان تریص و مُترَص ترازوی برابر و همسان چنانکه نتوان از هیچ پلۀ آن چیزی کاست یا بر آن افزود. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
آزمند و راغب گردانیدن کسی را بر چیزی. (از اقرب الموارد). آزمند گردانیدن کسی را بر چیزی. (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). در شغف و آز انداختن. (آنندراج). ترغیب و تحریک و ورغلانیدگی. (ناظم الاطباء). به حرص و آز انداختن. (فرهنگ نظام). رجوع به تحریص کردن و تحریص نمودن شود
آزمند و راغب گردانیدن کسی را بر چیزی. (از اقرب الموارد). آزمند گردانیدن کسی را بر چیزی. (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). در شغف و آز انداختن. (آنندراج). ترغیب و تحریک و ورغلانیدگی. (ناظم الاطباء). به حرص و آز انداختن. (فرهنگ نظام). رجوع به تحریص کردن و تحریص نمودن شود
ابرص کردن کسی را. (از قطر المحیط) ، سر را تراشیدن. (از قطر المحیط). سر تراشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رسیدن باران بزمین پیش از شیار کردن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
ابرص کردن کسی را. (از قطر المحیط) ، سر را تراشیدن. (از قطر المحیط). سر تراشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رسیدن باران بزمین پیش از شیار کردن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
گوشت در میان سرای افکندن تا خشک شود. (از زوزنی) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پاره پاره کردن گوشت، گوشت بر خدرک انداختن و یا خاکستر آلودن و نیک ناپختن. (ناظم الاطباء) ، تیر بر خانه نهادن تا مسقف سازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پشت خماندن و سر فرود نیاوردن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
گوشت در میان سرای افکندن تا خشک شود. (از زوزنی) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پاره پاره کردن گوشت، گوشت بر خدرک انداختن و یا خاکستر آلودن و نیک ناپختن. (ناظم الاطباء) ، تیر بر خانه نهادن تا مسقف سازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پشت خماندن و سر فرود نیاوردن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
آغال انگیزش، آرزوی به آز افکندن آزمند کردن باز افکندن، بر انگیختن ترغیب کردن تحریص، انگیزش ترغیب تحریک، جمع تحریصات. توضیح این کلمه بدین معنی مستحدث است
آغال انگیزش، آرزوی به آز افکندن آزمند کردن باز افکندن، بر انگیختن ترغیب کردن تحریص، انگیزش ترغیب تحریک، جمع تحریصات. توضیح این کلمه بدین معنی مستحدث است