- تهجی
- شمردن حروف به اسمهای آنان، هجا کردن، املا نمودن
معنی تهجی - جستجوی لغت در جدول جو
- تهجی
- حروف کلمه را از هم جدا کردن و به اسم خواندن با حرکت و صدای آن، هجی کردن، نکوهش کردن، هجو کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شمردن حروف
زشت نژادی تازیان اگراز مردم سرزمین های نو مسلمان زن می گرفتند فرزندشان} هجین {خوانده می شد
دشنام دادن بد گفتن
بیدار کردن، بشب نماز گزاردن
زمزمه کردن
امید مندی، امید داشتن امید داشتن امیدوار بودن، امیدواری، جمع ترجیحت
بس کردن
شبتاری
راه یافتن
دور گشتگی فرا پروازی
خفتن شب، بیدار بودن بشب، برای نماز بیدار شدن، نماز نافله خواندن
هم نکوهی نکوهیدن
به هیجان آمدن
مبارکباد دادن کسی را
امیدوار شدن، امید داشتن
به هیجان آمدن، برانگیخته شدن، جنبیدن
شب زنده داری، بیدار ماندن در شب برای نماز و عبادت، کنایه از نماز شب، خوابیدن در شب، بیدار شدن در شب. در معنای ۱ و ۲ از اضداد است
خوابیدن در شب، بیدار شدن در شب، شب زنده داری، نماز شب
راه یافتن
خالی
خالی، مقابل پر
تقطیع لفظ و بیان کردن حروف آن با حرکات
مقابل پر، آنچه چیزی در داخل آن نباشد، خالی، بی ارزش، تنها، برای مثال کوفته بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی کوفته ست (سعدی۱ - ۱۰۳)
آشکارا و گشاده گردیدن
هجو، بدگویی، برای مثال شاعران را خه و احسنت مدیح / رودکی را خه و احسنت هجی ست (شهیدبلخی - شاعران بی دیوان - ۲۸)
حروف الفبا را جدا کردن و باسم آنها خواندن
نشانه هایی که کلمات با آن نوشته می شود، از الف تا یا، الفبا، حروف هجا