جدول جو
جدول جو

معنی تهاکر - جستجوی لغت در جدول جو

تهاکر
(تَ کُ)
لفظ هندی است به معنی خداوند و هندوان در محاورات خود بر هم مسلک، یعنی سمدهی اطلاق کنند. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تناکر
تصویر تناکر
خود را نادان نمایاندن، اظهار نادانی کردن، تجاهل، ناشناختن، با همدیگر دشمنی ورزیدن قوم
فرهنگ فارسی عمید
عمل دو شخص یا دو دولت که طلب ها و وام هایی را که به یکدیگر دارند برابر و پابه پا کنند و پول نقد به هم ندهند، داد و ستد جنسی و معاوضۀ جنس باجنس بین دو کشور به طور برابر که پولی به یکدیگر ندهند، پایاپای، بر یکدیگر دعوی باطل کردن، دعوی کردن دو تن نسبت به یکدیگر که نتیجۀ آن برابر باشد و ادعای هر دو طرف باطل و ساقط شود، گواهی همدیگر را تکذیب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تذاکر
تصویر تذاکر
تذکره، کتابی که در آن شرح احوال شاعران یا دانشمندان یا عارفان و مشایخ صوفیه نوشته شده باشد، آنچه موجب یادآوری شود، وسیلۀ یادآوری، یادداشت، یادآوری، گذرنامه
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
با هم پیکار کردن و خصومت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَزْ)
شگفت نمودن و سرگشته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان میان رود علیا بخش نور شهرستان آمل واقع در 48هزارگزی باختری آمل از طریق رود بارک. ناحیۀ کوهستانی و سردسیر است و 430 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه بلده و محصول آن غلات، سیب زمینی و میوه و شغل مردم آنجا زراعت و گله داری است. دارای دبستان و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 110 شود
لغت نامه دهخدا
(تَخْ)
خویشتن را نادان ساختن. (زوزنی). خویشتن را نادان نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تجاهل. (اقرب الموارد) ، ناشناخته آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ناشناختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : معن او را بوجه تناکر مدد نمود و کار خصم او بساخت منصور چون او را بشناخت از سر جرایم معهود او درگذشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 446) ، بر همدیگر دشمنی ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مستی نمودن بی مستی. (زوزنی). مستی نمودن. (دهار). خود را مست وانمودن بغیر مستی و نشاءه. (غیاث اللغات) (آنندراج). مستی نمودن از خود بی مستی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). مستی نمودن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، استعمال سکر. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ تُ)
مبادلۀ کالائی با کالائی دیگر. فرهنگستان ایران پایاپای را به جای این کلمه پذیرفته است. رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود
لغت نامه دهخدا
(تَ تِ)
گواهی که همدیگر را کاذب کند. (منتهی الارب). گواهانی که همدیگر را تکذیب کنند. جمع واژۀ تهتر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
بر یکدیگر دعوی باطل کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یکدیگر را تکذیب کردن. منه التهاترللشهادات التی یکذب بعضها بعضاً کانه جمع تهتر. و فی الحدیث: المتسابان شیطانان یتهاتران. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
از یکدیگر ببریدن. (زوزنی). از همدیگر بریدن و جدائی کردن. و فی الحدیث: ماتهاجر مؤمنان فوق ثلثه ایام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقاطع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زْ)
با هم مباح گردانیدن خون را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَلْ لُ)
لرزیدن گوشت و استخوان در رفتار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تهدکر. (اقرب الموارد) ، خرسند و شادان شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سیر نوشیدن شیر را چندانکه به خواب شود، برجستن و شتاب رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: تهدکر علی الناس، ای تنزی. (منتهی الارب) ، اختلاط بعض شیر با بعضی دیگر. (از اقرب الموارد) ، ترجرج زن، تدحرج مرد. (از اقرب الموارد). رجوع به تهذکر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
یکدیگر را فریفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِمْ مِ)
بهم یاد گرفتن. (زوزنی). بهم یاد کردن. (آنندراج). بیاد یکدیگر آوردن. (ناظم الاطباء). یاد آوردن چیزی. (المنجد) ، تفاوض در امری. (المنجد) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ خَ)
بر یکدیگر نیزه زدن قوم در پیکار و باهم درآمیختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اختلاط و تشاجر قوم در خصومت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تذاکر
تصویر تذاکر
امری را بیاد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهاتر
تصویر تهاتر
بر یکدیگر دعوی باطل کردن، معاوضه جنس با جنس بین دو کشور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهاجر
تصویر تهاجر
با همدیگر بریدن و جدائی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناکر
تصویر تناکر
نا شناختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تساکر
تصویر تساکر
مست نمایی خود را به مستی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهاتر
تصویر تهاتر
((تَ تُ))
دعوی بین دو کس که ادعای هر دو طرف باطل شود، معامله جنس با جنس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناکر
تصویر تناکر
((تَ کُ))
خود را به نادانی زدن، دشمنی ورزیدن دو قوم با یکدیگر
فرهنگ فارسی معین
معامله پایاپای، دعوی باطل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روستایی از بخش ییلاقی نور، تیرانداز، زن آرایشگر
فرهنگ گویش مازندرانی
وسایل و لوازم گاوداری
فرهنگ گویش مازندرانی