جدول جو
جدول جو

معنی ته - جستجوی لغت در جدول جو

ته
تک، پایین، زیر، بن، پایان چیزی
تا، چین، لا
داغداغان، از درختان جنگلی با برگ های بیضی و دندانه دار و نوک تیز، گل های سبز رنگ و میوۀ ریز و آبدار به رنگ خاکی یا کبود که در نواحی شمالی ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، از ریشه و پوست آن مادۀ زرد رنگی گرفته می شود و از دانۀ آن هم روغن می گیرند، برگ و ریشۀ آن در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار می رفته، تاغوت، تا، تی، تادار، تادانه، ته دار، تی گیله، تایله، تاه، دغدغان
تصویری از ته
تصویر ته
فرهنگ فارسی عمید
ته(بَ)
زیر و پایین را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء) :
ز شرم دایه سر در ته فکنده
زبان بسته ز پاسخ، لب ز خنده.
(ویس و رامین).
آقای دکتر معین آرد: معنی نخست آن (ته) خالی است از اوستائی ’توسن’ (خالی شدن) ، پهلوی ’توهیک’ (تهی و خالی) ، هندی باستانی ’توچ هیه’، سانسکریت ’توچه’ (خالی) ، بلوچی ’توسگ’، ’توسغ’ (خاموش شدن، رها شدن) ، ’توسغ’ خاموش شدن. (حاشیۀ برهان چ معین) ، غور و قعر و جزء درونی. (ناظم الاطباء). تک. قعر. غور. بن. فرود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
بر اوج چو پرواز کنم از نظر تیز
بینم سر موئی هم اگر در ته دریاست.
ناصرخسرو.
هفت هزار سال پیش از آدم سنگی از لب دوزخ رها گردید، امروز به ته دوزخ رسیده است. (قصص الانبیاء ص 7).
در آن چاهم افکند گردون دون
که از ژرفی آن چاه را ته نبود.
مسعودسعد.
بی طلب زنهار بر خوان کسی مهمان مشو
گوهر بی قیمتی ریگ ته دندان مشو.
صائب.
- از ته، از بیخ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- ته آب، قعر آب. (ناظم الاطباء).
- ته بساط، آخرین موجودی. آخرین مال کالای مانده.
- ته بندی کردن، پیش از وقت مقداری خورده بودن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- ته تغاری، فرزند آخر در پیری. (یادداشت ایضاً).
- ته چیزی را بالاآوردن، خوردن و صرف کردن تمام آن. (یادداشت ایضاً).
- ته چین، نوعی پلو که با گوشت بره پزند.
- ته دل. رجوع به همین کلمه شود.
- ته دیگ، برنج خشک شده و بهم فشرده ای که پس از طبخ برنج در ته دیگ حاصل آید.
- ته رنگ، بقیۀ رنگی که بشده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- ته نشین، رسوب.
- ته و توی چیزی، عمق آن: ته و توی کاری را درآوردن بالتمام، از جزئیات آن آگاه شدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- کفگیر به ته دیگ خوردن، کنایه از تمام شدن هستی و دارائی و قدرت است.
- امثال:
ما ریگ ته جوئیم، شما آب روان، کنایه از ثبات و پایداری گوینده و بی ثباتی و زودگذری شنونده است.
، پایان چیزی و مایه و اصل از اینجاست که گویند فلانی ته ندارد، یعنی بی مایه و بی اصل است و ته کار. اصل کار. (از آنندراج). بن و اصل. (ناظم الاطباء) :
نیستی خس که ز هر باد به جولان آئی
مرو ازجا، بنشین باقر و، پیش آر تهی.
باقر کاشی (از آنندراج).
، به معنی طاق هم هست که در مقابل جفت باشد. (برهان) (از آنندراج). طاق و فرد و تک. (ناظم الاطباء). رجوع به تک شود، زنگی که بر روی تیغ و شمشیر و امثال آن بهم رسد. (برهان) (از آنندراج). زنگ تیغ و شمشیر و جز آن. (ناظم الاطباء) ، تا و لای را نیز گفته اند. (برهان) (ازآنندراج). تاه و لای و چین. (ناظم الاطباء). رجوع به تاه شود
نامی است که در شمیرانات و اطراف طهران به درخت داغداغان دهند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تاو در جنگل شناسی ساعی ص 231 شود
لغت نامه دهخدا
ته(تُهْ)
تفو را گویند که آب دهن است و آب دهن انداختن را هم گفته اند. (برهان) (از آنندراج). تف و آب دهن. (ناظم الاطباء). رجوع به تف و تفو شود
لغت نامه دهخدا
ته(تِهْ)
تهی و خالی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ته(تِهْ/ تِ هَِ)
مانند ذه و یا ذه کلمه اشاره به مؤنث است، یعنی این زن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ته
زیر و پائین را گویند
تصویری از ته
تصویر ته
فرهنگ لغت هوشیار
ته((تَ))
پایین، زیر، قعر
تصویری از ته
تصویر ته
فرهنگ فارسی معین
ته((تُ))
آب دهن، خدو
تصویری از ته
تصویر ته
فرهنگ فارسی معین
ته
منتهی
تصویری از ته
تصویر ته
فرهنگ واژه فارسی سره
ته
بن، بیخ، ریشه، پس، بنیاد، ژرفنا، عمق، قعر، آخر، انتها، پایین، زیر، منتهاالیه
متضاد: رو، سر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ته
دانه، تا: مانند دو تا چهار تا شش تا، ته، ته زدن، لازدن، تو، ضمیر دوم شخص، واحد شمارش، پایین، ته، تازدن پارچه.، نوعی درخت یا چوبی سفت که جهت دسته ی ابزار کشاورزی استفاده.، تیغ آفتاب، مال تو، دوم شخص مفرد، تو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهم
تصویر تهم
(پسرانه)
قوی، نیرومند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تهمینه
تصویر تهمینه
(دخترانه)
نیرومند، دلیر، نام دختر شاه سمنگان همسر رستم پهلوان شاهنامه و مادر سهراب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تهماسب
تصویر تهماسب
(پسرانه)
یکی از شخصیتهای شاهنامه، طهماسب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تهمتن
تصویر تهمتن
(پسرانه)
دارنده تن نیرومند، لقب رستم پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تهمورث
تصویر تهمورث
(پسرانه)
تهمورس، نیرومند، نام یکی از شاهان ایرانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هوشنگ پادشاه پیشدادی ملقب به دیوبند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تهمورس
تصویر تهمورس
(پسرانه)
تهمورث، نیرومند، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هوشنگ پادشاه پیشدادی ملقب به دیوبند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تهمین
تصویر تهمین
(پسرانه)
پهلوان، از القاب رستم پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تهیه کننده
تصویر تهیه کننده
تهیه کننده سینما (Film Producer) یکی از مهم ترین و کلیدی ترین نقش ها در فرآیند تولید فیلم است. تهیه کننده به عنوان رهبر پروژه، مسئولیت های گسترده ای دارد که از مراحل اولیه توسعه فیلم تا نمایش نهایی و توزیع آن را شامل می شود.
وظایف تهیه کننده سینما
1. توسعه پروژه :
- انتخاب فیلمنامه : تهیه کننده فیلمنامه را انتخاب می کند یا فیلمنامه نویسی را برای نوشتن داستان استخدام می کند.
- تأمین مالی : تهیه کننده منابع مالی لازم برای تولید فیلم را از سرمایه گذاران، استودیوها، یا پلتفرم های تأمین مالی جمع آوری می کند.
2. پیش تولید :
- انتخاب عوامل فیلم : تهیه کننده با کارگردان، بازیگران، مدیر فیلم برداری و سایر اعضای تیم تولید قرارداد می بندد.
- برنامه ریزی و بودجه بندی : تهیه کننده برنامه ریزی دقیق برای زمان بندی فیلم برداری و مدیریت بودجه را انجام می دهد.
3. تولید :
- نظارت بر فیلم برداری : تهیه کننده در محل فیلم برداری حضور دارد و بر روند تولید نظارت می کند تا مطمئن شود که همه چیز به درستی پیش می رود.
- حل مشکلات : تهیه کننده مسئول حل مشکلات روزمره و برخورد با چالش های غیرمنتظره است.
4. پس تولید :
- تدوین و ویرایش : تهیه کننده بر فرآیند تدوین نظارت دارد و همکاری نزدیکی با تدوین گر و کارگردان دارد تا نسخه نهایی فیلم را تکمیل کند.
- صداگذاری و افکت های ویژه : تهیه کننده نظارت بر فرآیند صداگذاری و افزودن افکت های ویژه را بر عهده دارد.
5. توزیع و بازاریابی :
- توزیع فیلم : تهیه کننده با شرکت های توزیع قرارداد می بندد تا فیلم در سینماها، تلویزیون و پلتفرم های آنلاین منتشر شود.
- بازاریابی و تبلیغات : تهیه کننده برنامه های بازاریابی و تبلیغاتی را برای جذب مخاطبان اجرا می کند.
انواع تهیه کنندگان سینما
1. تهیه کننده اجرایی (Executive Producer) :
- مسئولیت تأمین مالی و نظارت کلی بر پروژه را دارد و اغلب نماینده سرمایه گذاران یا استودیوها است.
2. تهیه کننده خط (Line Producer) :
- مسئول مدیریت روزانه پروژه و نظارت بر بودجه و برنامه ریزی تولید است. تهیه کننده خط بیشتر به جزئیات عملیاتی تولید می پردازد.
3. همکار تهیه کننده (Associate Producer) :
- وظایف متنوعی دارد که می تواند شامل کمک در پیش تولید، تولید و پس تولید باشد. نقش او معمولاً کمتر از تهیه کننده اصلی است.
4. تهیه کننده همکار (Co-Producer) :
- فردی است که در همکاری با تهیه کننده اصلی بر پروژه کار می کند و مسئولیت های مشابهی دارد.
اهمیت تهیه کننده در سینما
- رهبری و مدیریت : تهیه کننده به عنوان رهبر پروژه نقش کلیدی در هماهنگی و مدیریت تمام جنبه های تولید فیلم دارد.
- تأمین منابع مالی : بدون تهیه کننده، تأمین منابع مالی و بودجه بندی دقیق برای تولید فیلم امکان پذیر نخواهد بود.
- حل مشکلات و چالش ها : تهیه کننده به حل مشکلات روزمره و برخورد با چالش های غیرمنتظره می پردازد و از پروژه در برابر موانع مختلف محافظت می کند.
- بازاریابی و توزیع : تهیه کننده نقش مهمی در بازاریابی و توزیع فیلم دارد و به جذب مخاطبان و موفقیت تجاری فیلم کمک می کند.
نمونه های معروف تهیه کنندگان سینما
- کوین فیج (Kevin Feige) : تهیه کننده معروف هالیوودی و رئیس استودیو مارول که بر تولید بسیاری از فیلم های موفق ابرقهرمانی نظارت داشته است.
- کاتلین کندی (Kathleen Kennedy) : تهیه کننده برجسته و رئیس استودیو لوکاس فیلم که در تولید فیلم های معروفی مانند `جنگ ستارگان` نقش داشته است.
- استیون اسپیلبرگ (Steven Spielberg) : علاوه بر کارگردانی، اسپیلبرگ به عنوان تهیه کننده نیز در تولید بسیاری از فیلم های موفق نقش داشته است.
تهیه کننده سینما نقش حیاتی در موفقیت یک فیلم دارد و با مدیریت همه جوانب تولید، از توسعه فیلمنامه تا توزیع نهایی، به تحقق رؤیای سینمایی کمک می کند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از تهیدستی
تصویر تهیدستی
فقر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ته نشست
تصویر ته نشست
رسوب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهران
تصویر تهران
طهران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهی
تصویر تهی
خالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهی دست
تصویر تهی دست
فقیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهی سازی
تصویر تهی سازی
تخلیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
تخلیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهیدست
تصویر تهیدست
بی بضاعت، فقیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهیه
تصویر تهیه
آمایش، بسیجیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهیگاه
تصویر تهیگاه
آفقه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهیگی
تصویر تهیگی
خلاء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهدید
تصویر تهدید
ترسانیدن، ترساندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهمت
تصویر تهمت
انگ، بدنامی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهیه کردن
تصویر تهیه کردن
فراهم کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهیه کننده
تصویر تهیه کننده
آماینده، پشتیبان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهیه و تدارک
تصویر تهیه و تدارک
فراهم آوری
فرهنگ واژه فارسی سره