- تنکبیز
- غربال موبیز
معنی تنکبیز - جستجوی لغت در جدول جو
- تنکبیز ((تُ نُ))
- تنک بیزنده، غربال، موبیز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، آردبیز، منخل، غرویزن، گربال، تنگ بیز، پرویز، پریزن، موبیز، غربال، پرویزن، غربیل، پریز، چاولی
کسی که خاک کوچه و بازار را جاروب کند، کسی که برای حصول بمقصود بکارهای سخت و پست اقدام کند، باریک بین دقیق النظر
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، پرویز، چاولی، تنک بیز، آردبیز، پرویزن، پریزن، گربال، غربال، منخل، موبیز، غربیل، پریز، غرویزن
گوشمالی
بند کردن، در تاخیر انداختن وام کسی را
بزرگ گردانیدن چیزیرا، الله اکبر گفتن، به بزرگی یاد کردن خدا را
از کباب کباب کردن بریان کردن
حاضر آمدن و تعجیل
آگاه و هوشیار کردن
نشاندن گیاه
آک نهادن بر یکدیگر
کم کردن، تقلیل
عقوبت کردن، سرکوب کردن
شتابانیدن
واژگون کردن
ناشناساندن، ناشناخته کردن در دستور نام را به ناشناخته دگر کردن -1 مجهول کردن ناشناس ساختن، نکره ساختن اسم، جمع تنکیرات
بازگشتن بازگشت
روا کردن، برآوردن حاجت
برگردانیدن، پست کردن، عقوبت کردن، سرکوب کردن و مایۀ عبرت دیگران ساختن
نکره ساختن اسم، مجهول و ناشناس کردن، به حالت مجهول و ناشناس در آوردن
هوشیار ساختن، آگاه کردن کسی بر امری، مجازاتی به منظور اصلاح و تربیت
واژگون کردن، سرنگون ساختن، سرازیر کردن
خدا را به بزرگی یاد کردن، اللّه اکبر گفتن، بزرگ کردن، بزرگ شمردن
Castigation, Chastisement
наказание , наказание
Züchtigung
покарання