جدول جو
جدول جو

معنی تنک بیز

تنک بیز
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، آردبیز، منخل، غرویزن، گربال، تنگ بیز، پرویز، پریزن، موبیز، غربال، پرویزن، غربیل، پریز، چاولی
تصویری از تنک بیز
تصویر تنک بیز
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تنک بیز

تنک بیز

تنک بیز
نوعی از غربال که به مو بافند وچیزی که خواهند نیک باریک شود بدان بیزند. (فرهنگ رشیدی). غربالی را گویند که نرم و باریک و از موی دم اسب ساخته و در غایت تنک چشمی باشد و هرچه از آن بیزند نرم بیرون آید و پالاون و ترشی پالا را نیز گویند که سوراخها دارد و بدان چیزها را صاف کنند. (انجمن آرا) (آنندراج). موبیز نازک واعلا. (ناظم الاطباء). و رجوع به تنک و تنگ بیز شود
لغت نامه دهخدا

تنگ بیز

تنگ بیز
اَلَک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گَردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، پَرویز، چاولی، تُنُک بیز، آردبیز، پَرویزَن، پَریزَن، گَربال، غَربال، مُنخُل، موبیز، غَربیل، پَریز، غَرویزَن
تنگ بیز
فرهنگ فارسی عمید

تنگ بیز

تنگ بیز
غربالی را گویند که آن را از موی دم اسب در غایت تنگ چشمی ببافند و چیزهایی را که خواهند بسیار نرم و باریک شود بدان ببیزند. (برهان). موبیز و غربال. (ناظم الاطباء). رجوع به تنک بیز شود، پالاون و ترشی پالا را گویند و آن ظرفی است که مانند کفگیر سوراخها دارد و بدان چیزها را صاف کنند. (از برهان)
لغت نامه دهخدا

خاک بیز

خاک بیز
کسی که خاک را برای یافتن چیزی با ارزش غربال کند، برای مِثال زر سوده را گر بود ریزریز / به سیماب جمع آورد خاک بیز (نظامی۶ - ۱۰۸۶)، کنایه از خاکسار
خاک بیز
فرهنگ فارسی عمید

تنک مغز

تنک مغز
سبک مغز. (آنندراج). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

تنک ریش

تنک ریش
کسی که ریشش نازک بوده و انبوه نباشد. (ناظم الاطباء). کوسه. کوسج. خفیف اللحیه. زبرقان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

تنک درز

تنک درز
متصل و چسبان از لباس و جز آن. رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا