- تنوط
- بافکار از پرندگان
معنی تنوط - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باز بسته
بوی خوش برای مردگان
پلیدی کردن
کون مرزی
بلند پایه شدن
خوابزدگی، خوابگایی در خواب گاییدن
چربدستی استادی بکار آوردن، چربدستی
نوع نوع شدن، گوناگون شدن
چاک و شکاف
محل نان پختن، محل طبخ نان است و آن خم مانند است
بر جایی
ترازک از گیاهان
شادمانی نمودن
پندگی (پنده نقطه) خجک داری (خجک خال)
سوزش خشم خشم و خروش
کوسه که هیچ ریش ندارد یا مرد سبک ریش
به نشاط آمدن، شادمانی نمودن
جای پختن نان در خانه یا دکان نانوایی
معلق، به چیزی آویخته، مربوط، وابسته
گونه گونه شدن، جوربه جور شدن، گوناگون بودن
در خوراک و پوشاک تفنن کردن و به آن اهمیت دادن، امری یا کاری را به خوبی و به استادی انجام دادن، ذوق و سلیقه به کار بردن، خوش سلیقگی، حسن ذوق
غایط کردن، پلیدی کردن، پلیدی انداختن، قضای حاجت کردن
مایوس و ناامید شدن
آویخته، موقوف و متعلق و بسته و وابسته
((تَ نَ وُّ))
فرهنگ فارسی معین
نیکو گردانیدن غذا و لباس، خوش سلیقگی، رنج بردن، مدارا کردن، مبالغه کردن، مهارت و استادی به کار بردن