جدول جو
جدول جو

معنی تنقلات - جستجوی لغت در جدول جو

تنقلات
انواع آجیل، خشکبار، شیرینی، میوه و امثال آن
تصویری از تنقلات
تصویر تنقلات
فرهنگ فارسی عمید
تنقلات
(تَ نَقْ قُ)
جمع واژۀ تنقل. تنقلهاو آجیلها و شیرینی ها و هر چیزی که کم کم و گاه گاه خورند و گاگاها. (ناظم الاطباء). و رجوع به تنقل شود
لغت نامه دهخدا
تنقلات
شب چره ها جمع تنقل آجیلات و شیرینیها و هر چیزی که گاه گاه بخورند
تصویری از تنقلات
تصویر تنقلات
فرهنگ لغت هوشیار
تنقلات
نقل و آجیل، شب چره
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ نَزْ زُ)
جمع واژۀ تنزل. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقلصات
تصویر تقلصات
جمع تقلص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترقیات
تصویر ترقیات
جمع ترقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترقصات
تصویر ترقصات
جمع ترقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترقبات
تصویر ترقبات
جمع ترقب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسلات
تصویر ترسلات
جمع ترسل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشکلات
تصویر تشکلات
جمع تشکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلدات
تصویر تقلدات
جمع تقلد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذللات
تصویر تذللات
جمع تذلل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقفلات
تصویر تقفلات
جمع تقفل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطلات
تصویر تعطلات
جمع تعطل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعملات
تصویر تعملات
جمع تعمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعللات
تصویر تعللات
جمع تعلل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلقات
تصویر تعلقات
جمع تعلق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلبات
تصویر تقلبات
جمع تقلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلقات
تصویر تخلقات
جمع تخلق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخیلات
تصویر تخیلات
پندارشها پنداشته ها جمع تخیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترحلات
تصویر ترحلات
جمع ترحل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحملات
تصویر تحملات
جمع تحمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحولات
تصویر تحولات
جمع تحول، ورتشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحفلات
تصویر تحفلات
جمع تحفل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحققات
تصویر تحققات
جمع تحقق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصلات
تصویر انصلات
پیشی گرفتن پیش افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفلات
تصویر انفلات
در گذشتن مردن جان سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
برگشتگی دگرگونی، زیر و رویی زیرور و شدن، خیزش (قیام) آشوب شورش برگشتن از حالی بحالی دگر گون شدن، زیر و رو شدن وا گردیدن بر گشتن، بر گشتگی تغییر تحول تبدل، شورش بی آرامی، شورش عده ای برای واژگون کردن حکومت موجود و ایجاد حکومتی نو، شورش دل منش گردا استفراغ قی، انقلاب در عناصر بمعنی تبدیل صورتی بصورت دیگر است و آن همان کون و فساد است، جمع انقلابات. برگشتن، بازگردانیدن، واژگون شدن و برگشتن از کاری، آشوب و شورش، انعکاس
فرهنگ لغت هوشیار
برکندگی برکنده شدن از بیخ کنده شدن از بیخ بر آمدن از ریشه در آمدن، بر کندگی. برکنده شدن، برکندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنزلات
تصویر تنزلات
جمع تنزل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعقلات
تصویر تعقلات
جمع تعقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعقبات
تصویر تعقبات
جمع تعقب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
آشوب، دگردیسی، واگشت، جنبش، دگرگونی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحولات
تصویر تحولات
دگرگونی ها
فرهنگ واژه فارسی سره