بچهل رسیدن اسبان و مقنب شدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: قنبوا نحو العدو و تقنبوااذا تجمعوا و صاروا مقنباً. (اقرب الموارد) ، داخل شدن در خانه خود. (از اقرب الموارد)
بچهل رسیدن اسبان و مقنب شدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: قنبوا نحو العدو و تقنبوااذا تجمعوا و صاروا مقنباً. (اقرب الموارد) ، داخل شدن در خانه خود. (از اقرب الموارد)
به لغت رومی نام درختی است در کوههای روم که قطران را از بیخ آن گیرند و آن را به عربی صنوبر صغیر خوانند، چه مانند صنوبر است لیکن کوچکتر از آن باشد. (برهان) (آنندراج). قسمی از درخت صنوبر. (ناظم الاطباء). رجوع به لکلرک ج 1 ص 320 و مادۀ بعد شود
به لغت رومی نام درختی است در کوههای روم که قطران را از بیخ آن گیرند و آن را به عربی صنوبر صغیر خوانند، چه مانند صنوبر است لیکن کوچکتر از آن باشد. (برهان) (آنندراج). قسمی از درخت صنوبر. (ناظم الاطباء). رجوع به لکلرک ج 1 ص 320 و مادۀ بعد شود
از پی درآمدن و کسی را به گناه وی بگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). مؤاخذه نمودن کسی را بر گناهی که داشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از چیزی پرسیدن. (تاج المصادر بیهقی). دوباره پرسیدن خبر را جهت شک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، پایان رای خود را به سوی تنگی یافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پایان رای کسی را نیک یافتن. (از اقرب الموارد) ، عورت و شکوخه خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). طلب کردن از کسی عورت یا لغزش او را. (از ناظم الاطباء)
از پی درآمدن و کسی را به گناه وی بگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). مؤاخذه نمودن کسی را بر گناهی که داشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از چیزی پرسیدن. (تاج المصادر بیهقی). دوباره پرسیدن خبر را جهت شک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، پایان رای خود را به سوی تنگی یافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پایان رای کسی را نیک یافتن. (از اقرب الموارد) ، عورت و شکوخه خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). طلب کردن از کسی عورت یا لغزش او را. (از ناظم الاطباء)
گوش داشتن. (تاج المصادر بیهقی). چشم داشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). چشم داشت. (غیاث اللغات) (آنندراج). انتظار داشتن کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : از آب برآمدند و در بارگاه افتادند و او از ترقب و ترصد حساد مکار غافل. (جهانگشای جوینی)
گوش داشتن. (تاج المصادر بیهقی). چشم داشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). چشم داشت. (غیاث اللغات) (آنندراج). انتظار داشتن کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : از آب برآمدند و در بارگاه افتادند و او از ترقب و ترصد حساد مکار غافل. (جهانگشای جوینی)