جدول جو
جدول جو

معنی تنفیس - جستجوی لغت در جدول جو

تنفیس(تَ دَیْ یُ)
غم وابردن. (زوزنی). آسایش دادن و رهایش بخشیدن از غم، یقال: نفس کربته عنه، ای فرجه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- حروف تنفیس، ’س ’ و ’سوف ’ است و مقصود نحویان از تنفیس توسیع است، چه این دو حرف مضارع را از زمان حال (که زمانی مضیق است) بزمان وسیعتر (یعنی زمان استقبال) نقل می کند. (از مغنی اللبیب)
لغت نامه دهخدا
تنفیس
آسایش دادن رهاندن از اندوه
تصویری از تنفیس
تصویر تنفیس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تندیس
تصویر تندیس
(دخترانه)
مجسمه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تنکیس
تصویر تنکیس
واژگون کردن، سرنگون ساختن، سرازیر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تندیس
تصویر تندیس
مجسمه، پیکر، کالبد، تمثال، تصویر، برای مثال نگارند تندیس او گر به کوه / ز سنگ وقارش شود که ستوه (دقیقی - ۱۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنفیذ
تصویر تنفیذ
امضا کردن و فرستادن حکم یا نامه، اجرا کردن و روان کردن فرمان و نامه، نفوذ کردن و گذشتن در چیزی، مثل گذشتن تیر از نشانه
فرهنگ فارسی عمید
(تَدْ)
به نافقاء بیرون آمدن کلاکموش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خارج شدن یربوع از نافقاء خود. (از اقرب الموارد) ، درسوراخ شدن موش. (تاج المصادر بیهقی). داخل شدن یربوع در نافقاء، ضد است. (از اقرب الموارد) ، نافقاء ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، روایی دادن رخت و سعله را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَدْ)
غنیمت دادن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سوگند خورانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دور نمودن از یار خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دور نمودن از کسی، افزودن حصۀ کسی را، یقال: نفلوا کبرکم، ای زیدوا علی حصته. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ذَءْ ءُ)
مانده و سست گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَدْ)
مبالغت در نفی چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رُ)
سخن گفتن. در نفی استعمال کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قال الراجز: ان کنت غیر صائدی فنبس. (اقرب الموارد). یقال:مانبس بکلمه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بمعنی تن مانند است، چه دیس بمعنی مانند باشد و بمعنی صورت و تمثال و پیکر و کالبد و قالب و جثه نیز آمده است اعم از انسان و حیوانات دیگر. (برهان) (از ناظم الاطباء). بمعنی تندس. (فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج). از: تن + دیس، جزو دوم از مصدر ’دئس’ اوستایی بمعنی نمودن و نشان دادن، یعنی تن نما، و این جزو بصورت پسوند در فرخاردیس و طاقدیس هم دیده میشود. (حاشیۀ برهان چ معین) :
نگارند تندیس او گر بکوه
ز سنگ وقارش شود که ستوه.
دقیقی.
دو تندیس از زر برانگیخته
ز هرصورتی قالبی ریخته.
نظامی.
رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 261، ذیل شبدیز وتندس و تندسه و تندیسه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ دُ)
اس اس گفتن کودک را تا بشاشد و غایط اندازد، به رفتار آوردن ستور را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ فَ)
سیاهی دردوات کردن، لقب نهادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نگونسار کردن. (زوزنی). نگونسار گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سرنگون گردیدن. (آنندراج) :... و نفرین مظلومان سبب تشویق حال و تهییج اسباب خذلان و تنکیس رایت دولت او مؤثر آمد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 270). لشکر به تخریب دیار و تعذیب کفار و تنکیس اصنام و... دست برگشاد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 321) ، نپیوستن اسب به اسبان دیگر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اندک یا بسیار آب ریختن در شراب. (منتهی الارب). آب ریختن در شراب. (آنندراج) (ناظم الاطباء). خفّس من الماء و اخفس ، اقل او اکثر من شربه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پنهان داشتن مکر و عیب از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، روغن رسیدن به موی و چرک گردیدن آن. (از اقرب الموارد) ، ناخوش بوی گردیدن دوغ. (از اقرب الموارد). رجوع به منمس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ جُ)
اقامت کردن در جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَدْ)
سخت فشاندن جامه و درخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنکیس
تصویر تنکیس
واژگون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخفیس
تصویر تخفیس
آبکی کردن آب افزودن به می
فرهنگ لغت هوشیار
پلیدایی پلید گرداندن ناپاک کردن پلید گردانیدن، پلید خواندن ناپاک شمردن،جمع تنجیسات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنویس
تصویر تنویس
جایگزینی جایگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنمیس
تصویر تنمیس
آکپوشی، ترفند پوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تندیس
تصویر تندیس
پیکر، تصویر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنفیل
تصویر تنفیل
غنمیت دادن، سوگند خورانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنفیر
تصویر تنفیر
به چیرگی کسی حکم کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنفیذ
تصویر تنفیذ
فرستادن، روان کردن فرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنفیخ
تصویر تنفیخ
بر دمیدن باد دادن باد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنفسی
تصویر تنفسی
هویشی منسوب به تنفس مربوط به تنفس: جهاز تنفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنجیس
تصویر تنجیس
((تَ))
ناپاک کردن، پلید خواندن، ناپاک شمردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تندیس
تصویر تندیس
((تَ))
صورت، تصویر، مجسمه، تندیسه، تندسه، تندس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنفیذ
تصویر تنفیذ
((تَ))
نفوذ دادن، روان و اجرا کردن فرمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنکیس
تصویر تنکیس
((تَ))
واژگون کردن، سرازیر ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تندیس
تصویر تندیس
مجسمه، تمثال
فرهنگ واژه فارسی سره