جدول جو
جدول جو

معنی تنفیذ

تنفیذ((تَ))
نفوذ دادن، روان و اجرا کردن فرمان
تصویری از تنفیذ
تصویر تنفیذ
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تنفیذ

تنفیذ

تنفیذ
امضا کردن و فرستادن حکم یا نامه، اجرا کردن و روان کردن فرمان و نامه، نفوذ کردن و گذشتن در چیزی، مثل گذشتن تیر از نشانه
تنفیذ
فرهنگ فارسی عمید

تنفیذ

تنفیذ
فرستادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، روان کردن فرمان. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد) : و تنفیذ این معانی به شمشیر. (کلیله و دمنه). چه تنفیذ شرایع دین و اظهار طرایق... بی سیاست پادشاه دیندار صورت نبندد. (کلیله و دمنه).
حکم تو هر جا رسید از پی تنفیذ آن
گرد کمر برزند دامن خود کوهسار.
خاقانی.
، روان کردن نامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تنقیذ

تنقیذ
رهانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا