جدول جو
جدول جو

معنی تنغه - جستجوی لغت در جدول جو

تنغه
(تُ غَ)
آبی از آبهای طی است که جایگاه و منزل حاتم بخشنده در آنجا بود و اکنون قبر وی درآنجاست. و رجوع به معجم البلدان و مراصدالاطلاع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنزه
تصویر تنزه
پاک شدن از عیب و آلایش، پاک دامن شدن، دوری کردن از بدی، پاک دامنی، گردش و تفرج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنبه
تصویر تنبه
کلون، چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه، پانه، فهانه، مدنگ، بسکله، فردر، کلند، فروند، فلجم، کلیدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنوه
تصویر تنوه
بلندنام شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیغه
تصویر تیغه
لبۀ تیز هر ابزار باریک و دراز که از آهن یا پولاد درست کنند، دیوار یک لایی نازک که به قطر یک وجه باریک تر آجر ساخته شود، واحد شمارش هر ابزار باریک و دراز که از آهن یا پولاد درست کنند، شعاع، تابش مثلاً تیغۀ آفتاب، دیوارۀ باریک سر کوه، هر چیز تیغ مانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنده
تصویر تنده
غنچه، برگی که تازه از بغل شاخۀ درخت روییده باشد، سر از خاک درآوردن گیاه، تنزه، تژ، تز، تژه، تیج
سراشیبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنته
تصویر تنته
بافته شده، تنیده، تفته، تفنه، تنسته، تینه، تنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنکه
تصویر تنکه
شلوار کوتاه که تا سر زانو باشد، زیرشلواری کوتاه مردانه، شلوار کوتاه زنانه، قسمت پایین در و پنجره که از تخته ساخته می شود، قطعۀ فلز نازک و پهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنزه
تصویر تنزه
سر از خاک درآوردن گیاه، تژ، تنده، تز، تژه، تیج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنبه
تصویر تنبه
هوشیار شدن، به خود آمدن، بیدار شدن، آگاهی، هوشیاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنگه
تصویر تنگه
شعبه ای از دریا بین دو خشکی که دو دریا را به هم مربوط می سازد، بغاز، باب
مقداری از زر و سیم، قطعۀ کوچک طلا یا نقره
فرهنگ فارسی عمید
خالو از لغات ترکی، (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنگه
تصویر تنگه
شعبه ای از دریا بین دو خشکی که دو دریا را بهم متصل میسازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنجه
تصویر تنجه
رد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنغض
تصویر تنغض
تلواسگی، جنبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنبه
تصویر تنبه
هوشیار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنوه
تصویر تنوه
بلند پایه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تیر زیستی تیره گشتن زندگی تیره شدن مکدر گشتن، تیره شدن زندگی مکدر گشتن عیش، تیرگی، جمع تنغصات
فرهنگ لغت هوشیار
هر ابزار باریک و دراز که از آهن یا پولاد درست کنند و لبه آن تیز باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنده
تصویر تنده
سرازیر، سراشیب غنچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنغم
تصویر تنغم
آهسته سرایی نرمخوانی چرگری (چرگر نغمه خوان)
فرهنگ لغت هوشیار
شلوار کوتاه (تاسر زانو) قسمت پائین در و پنجره که از تخته ساخته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنزه
تصویر تنزه
دور شدن، پاکدامنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنکه
تصویر تنکه
((تَ نَ کُّ))
شلوار کوتاه که تا سر زانو باشد، شلوار کوتاه زنانه یا مردانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیغه
تصویر تیغه
((غِ))
هر چیز تیغ مانند، دیوار کم قطر و نازک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنزه
تصویر تنزه
((تَ نَ زُّ))
دوری جستن، دوری کردن از بدی، پاک شدن، تفرج، گردش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنغص
تصویر تنغص
((تَ نَ غُّ))
تیره شدن، تیره و ضایع شدن زندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنگه
تصویر تنگه
((تَ یا تِ گَ))
مقداری از زر و سیم، قطعه ای کوچک از طلا و نقره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنکه
تصویر تنکه
((تَ کِ یا کَ))
قرص رایج از زر و سیم و مس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنگه
تصویر تنگه
((تَ گِ))
شاخه ای از دریا واقع بین دو خشکی که دو دریا را به هم می پیوندد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنبه
تصویر تنبه
((تَ نَ بُّ))
بیدار شدن، هوشیار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنبه
تصویر تنبه
((تَ بَ))
چوب پشت در، کلون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنده
تصویر تنده
((تُ دَ))
برگ نورسته، غنچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنده
تصویر تنده
((تُ دِ))
سرازیری، سراشیبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنته
تصویر تنته
((تَ تِ))
پرده عنکبوت
فرهنگ فارسی معین