نطف الماء نطفاً و نطافهً و نطفاناً و تنطافاً، کم کم جاری شدن. (از اقرب الموارد). نطف. (ناظم الاطباء). و رجوع به نطف شود، چکیدن از قربه بعلت شکاف و درز و دریدگی، متهم کردن کسی را به فجور و آلوده کردن او را به عیب، ریختن آب را. (از اقرب الموارد). بهمه معانی رجوع به نطف شود
نطف الماء نطفاً و نطافهً و نطفاناً و تنطافاً، کم کم جاری شدن. (از اقرب الموارد). نطف. (ناظم الاطباء). و رجوع به نطف شود، چکیدن از قِربه بعلت شکاف و درز و دریدگی، متهم کردن کسی را به فجور و آلوده کردن او را به عیب، ریختن آب را. (از اقرب الموارد). بهمه معانی رجوع به نطف شود
گوشوار در گوش کردن. (تاج المصادر بیهقی). گوشوار در گوش کسی کردن. (زوزنی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). گوشواره در گوش خود کردن زن. (از اقرب الموارد) ، چکانیدن شراب و آب و مانند آن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از آنندراج) ، متهم کردن کسی را و عیبناک کردن او را. (منتهی الارب) (آنندراج). متهم کردن کسی را و عیب آلودن او را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فلان ینطف بالفجور، ای یقذف به. (اقرب الموارد)
گوشوار در گوش کردن. (تاج المصادر بیهقی). گوشوار در گوش کسی کردن. (زوزنی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). گوشواره در گوش خود کردن زن. (از اقرب الموارد) ، چکانیدن شراب و آب و مانند آن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از آنندراج) ، متهم کردن کسی را و عیبناک کردن او را. (منتهی الارب) (آنندراج). متهم کردن کسی را و عیب آلودن او را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فلان ینطف بالفجور، ای یقذف به. (اقرب الموارد)
بهله، و آن پوستی است که به اندام پنجۀ دست دوزند و میرشکاران و چرغ و بازداران بر دست کنند. (برهان قاطع). دستکش چرمین که بازبانان می پوشند. (ناظم الاطباء)
بهله، و آن پوستی است که به اندام پنجۀ دست دوزند و میرشکاران و چرغ و بازداران بر دست کنند. (برهان قاطع). دستکش چرمین که بازبانان می پوشند. (ناظم الاطباء)