جوشیدن آب چشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، دور گردیدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، انتقاء و تنصل. (اقرب الموارد). رجوع به تنصل شود
جوشیدن آب چشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، دور گردیدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، انتقاء و تنصل. (اقرب الموارد). رجوع به تنصل شود
حوض. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آبگیر. (ناظم الاطباء). حوض فراخ بسیارآب. (مهذب الاسماء). حوض، و گفته اند: آنچه نزدیک چاه باشد که آب را از دلودر آن ریزند. (از اقرب الموارد). ج، نضوح، انضاح
حوض. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آبگیر. (ناظم الاطباء). حوض فراخ بسیارآب. (مهذب الاسماء). حوض، و گفته اند: آنچه نزدیک چاه باشد که آب را از دلودر آن ریزند. (از اقرب الموارد). ج، نضوح، انضاح
پهن واشدن گوسپند در چراگاه. (تاج المصادر بیهقی). پهن واشدن گوسفند در چرا کردن. (زوزنی). متفرق گشتن گوسفندان از جای خویش از سیری و پری شکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
پهن واشدن گوسپند در چراگاه. (تاج المصادر بیهقی). پهن واشدن گوسفند در چرا کردن. (زوزنی). متفرق گشتن گوسفندان از جای خویش از سیری و پری شکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)