- تنصیب
- بر گماری، پایگاهاندن پایگاه دادن، سالاری دادن، فرودآوردن از واژگان دو پهلو، ستون نهادن
معنی تنصیب - جستجوی لغت در جدول جو
- تنصیب
- استقرار، نصب و راه اندازی، نصب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آشکار کردن و روشن ساختن معنی کلام، اسناد دادن حدیث به کسی که حدیث از او نقل شده است

نوار نازک که روی زخم و جراحت می بندند، باند، پارچۀ سفید نخی نازک که از آن پیراهن می دوزند
آرش نمایی، آرش سخن را نمودن، مو شکافی آشکار کردن معنی کلام، اسناد دادن حدیث بنخستین کسی که حدیث را گفته، جمع تنصیصات
ریگ افکندن، خفتن در محصب (نام جایی میانه مکه و منی) آیین های هنج (مناسک حج)


((تَ))
فرهنگ فارسی معین
پارچه نخی نازک و سفید که از آن پیراهن دوزند، پارچه سفید نخی و نازک که روی زخم می گذارند
نصب مجدّد