جدول جو
جدول جو

معنی تنشم - جستجوی لغت در جدول جو

تنشم(تَ)
آغاز کردن کاری را، نرمی کردن در علم خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجشم
تصویر تجشم
رنج کشیدن، در رنج افتادن، رنج بر خود نهادن، با مشقت کاری را به عهده گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تندم
تصویر تندم
نادم شدن، پشیمان شدن، توبه و پشیمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنعم
تصویر تنعم
به نعمت رسیدن، به نازونعمت پرورش یافتن، مال و ثروت پیدا کردن، تفاخر، جلوه فروشی، برای مثال آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود / عاقبت در قدم باد بهار آخر شد (حافظ - ۳۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنسم
تصویر تنسم
نفس کشیدن، دم زدن، وزش خفیف باد، جستجوی علم یا خبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنشط
تصویر تنشط
به نشاط آمدن، شادمانی نمودن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
شکسته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکسته شدن درخت از خشکی. (از اقرب الموارد) ، شکستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، مهربان گشتن، خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، استعطاف و ترضی. (اقرب الموارد) ، مهربان شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مهربانی کردن. (تاج المصادر بیهقی). تعطف. (اقرب الموارد) ، خوار و سست شدن شتر، شکستن و خوار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اکرام و بزرگداشت کردن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بوی گرفتن گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بوی بد گرفتن گوشت. (المنجد). تغییر رایحۀ گوشت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رنج چیزی بکشیدن. (تاج المصادر بیهقی). تکلف. (زوزنی). رنج کشیدن. (مقدمۀ لغت میر سید شریف جرجانی). بتکلف کار کردن و رنج آن کشیدن. (منتهی الارب). رنج بردن. (فرهنگ نظام). رنج و مشقت کشیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : بی تجشمی زیادت بر زمین توان انداخت (سنگ را) . (کلیله و دمنه). چون برادر مهین را بدید پیاده شد و رکاب او بوسه داد و گفت امیر را این تجشم نبایست فرمود. (تاریخ بیهقی ص 68). خواست که اطراف آنکار فراهم گیرد و اولیاء حشم خویش را از تجشم اعیاء مکاوحات ترفیه دهد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 37). امیرالمؤمنین الطایع در حراقه در روی دجله بتعزیت او تجشم فرمود. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 311).
گفت روحم بهر تو خود روح چیست
هین بفرما کاین تجشم بهر کیست ؟
مولوی.
آتش نمرود را گر چشم نیست
با خلیلش چون تجشم کردنیست.
مولوی.
هر دو تجشم نمودند و به خبیص شدند و بیمن قدم و دم بزرگان، عباس را کاری رفت و آن فتح برآمد. (المضاف الی بدایعالازمان ص 18). خدم را حرکت و تجشم این پادشاه بزرگوار دریغ است. (ایضاً ص 37)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خواب دیدن یا جماع نمودن در خواب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). احتلام. (اقرب الموارد) ، چریدن گیاه تنّوم را. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(تَنْ نو)
روزگردک. خوردن ثمر آن با سپندان و آب، کشندۀ اقسام کرمهاست و ضماد برگ آن با سرکه، ثآلیل را قلع کند. (منتهی الارب). روزگردک که درختی است در عربستان و خوردن ثمر آن قاتل دیدان و دافع آنهاست. (ناظم الاطباء). درختی است. واحد آن تنومه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ نَ وِ)
آفتاب گردان. آفتاب گردک. آفتاب پرست. طرنشولی. صامریوما. ایلیوطرفیون. طوماغا. شجرهالیمام. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). صامریوما. (تحفۀ حکیم مؤمن). آفتاب گردان بزرگ. (از اقرب الموارد) ، بعضی گفته اند تنوم شاهدانۀ دشتی است... (از ترجمه صیدنه). شهدانه. (بحر الجواهر). جوالیقی در المعرب ذیل شهدانج آرد: فارسی معرب و به عربی تنوم است. (ازالمعرب جوالیقی ص 206). رجوع به ترجمه صیدنه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ جَ)
ستم کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به غاشم شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
خشک شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سخت پیر شدن و خشک شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تُ شُ)
ترسم. رجوع به ترسم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
ننگ داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تذمم. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)، شرم داشتن (استحیا) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)، غضب نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج)، صاحب چاکران و خدمتکاران شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
حسّاد تو پیش تو ذلیل و متحیر
تو با شرف و حشمت و با جاه و تحشم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَشْ شِ)
آغازکننده کاری را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آغاز کننده. (ناظم الاطباء) ، نرم و ملایم در پرسش علم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تنشم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نخامه بیفکندن. (تاج المصادر بیهقی). خیو بیوکندن. (بیفکندن) (زوزنی). نخامه انداختن از سینه یا از بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنشط
تصویر تنشط
شادمانی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحشم
تصویر تحشم
ننگ داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخشم
تصویر تخشم
بویناکی گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغشم
تصویر تغشم
ستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنجم
تصویر تنجم
ستاره شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنوم
تصویر تنوم
خوابزدگی، خوابگایی در خواب گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنظم
تصویر تنظم
در رشته بودن، سامان یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجشم
تصویر تجشم
رنج کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهشم
تصویر تهشم
مهربان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تندم
تصویر تندم
پشیمان بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنغم
تصویر تنغم
آهسته سرایی نرمخوانی چرگری (چرگر نغمه خوان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنعم
تصویر تنعم
به ناز زیستن، فراخ و آسان زندگی کردن سخن نرم گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنسم
تصویر تنسم
نفس کشیدن، دم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنسم
تصویر تنسم
((تَ نَ سُّ))
جستجو کردن، دم زدن، نفس کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنعم
تصویر تنعم
((تَ نَ عُّ))
به ناز و نعمت زیستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تندم
تصویر تندم
((تَ نَ دُّ))
پشیمان شدن، پشیمانی خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجشم
تصویر تجشم
((تَ جَ شُّ))
رنج کشیدن، به رنج افتادن
فرهنگ فارسی معین