تنسر (تَ) گسسته شدن رسن، پراکنده و منتشر گردیدن ریم زخم به شکستن، پاره پاره فروریختن جامه و کاغذ، متفرق و پراکنده گردیدن نعمت، یقال: تنسرت النعمه عنه، اذا تفرقت. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ادامه... گسسته شدن رسن، پراکنده و منتشر گردیدن ریم زخم به شکستن، پاره پاره فروریختن جامه و کاغذ، متفرق و پراکنده گردیدن نعمت، یقال: تنسرت النعمه عنه، اذا تفرقت. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا
تنسر گسستن ریسمان، پراکندن ریم (جراحت) پخش شدگی پخش بودن ادامه... گسستن ریسمان، پراکندن ریم (جراحت) پخش شدگی پخش بودن تصویر تنسر فرهنگ لغت هوشیار