- تنسر
- گسستن ریسمان، پراکندن ریم (جراحت) پخش شدگی پخش بودن
معنی تنسر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیزاری، کینه
آسان شدن کاری
جمع نسر، کرکسان
افسوس خوردن، حسرت خوردن
دشواری و سختی
بیان و واضح و آشکار شدن
در همی
شکسته شدن، خرد شدن
از واژه پارسی تنور تنورگر تنوری
محل نان پختن، محل طبخ نان است و آن خم مانند است
پلنگ خویی زشتخویی بر آشفتن مانند پلنگ شدنتند خویی نمودن
نگریستن نگرش، چشمداشت
نصرانی شدن
نفس کشیدن، دم زدن
عبادت کردن، پرستیدن خداپرستی پارسایی، عابد شدن زاهد گردیدن پارسا شدن پارسایی ورزیدن، زاهدی پارسایی، جمع تنکسات
با یکدیگر منتظم و آراسته شدن
هر چیز نفیس و کمیاب
خویش نمایی خود را خویش کسی جا زدن خود را به کسی بستن
بانگ رعد، صدا پیچیدن
ناشناختگی، پژواگنی ناشناس بودن خود را ناشناس نشان دادن ناشناس شدن، از حالی بحالت زشت و ناخوش در آمدندگرگون گشتن، ناشناختگی، جمع تنکرات
کندگی باز کاوی
نفرت و انزجار و رنجش
دگر رفتاری، خشمناکی، ترسانندگی
بهانه کردن، درنگ کردن بهانه آوردن، درنگیدن
پیش از وقت حاجت خواستن
هر چیز نفیس و کمیاب، تنسخ
زاهد شدن، عابد شدن، پارسایی
هر چیز نفیس و کمیاب، تنسق
آسان شدن، سهل گشتن، آماده شدن
دشوار شدن، سخت شدن، دشواری و سختی
حسرت داشتن، افسوس خوردن، دریغ خوردن
جای پختن نان در خانه یا دکان نانوایی