جدول جو
جدول جو

معنی تنسئه - جستجوی لغت در جدول جو

تنسئه(تَ دَفْ فُءْ)
راندن و بانگ برزدن شتر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنسته
تصویر تنسته
بافته شده، تنیده، تفته، تفنه، تنته، تینه، تنه
فرهنگ فارسی عمید
(تَ فُ)
استوار نکردن کار را: نیاء الامر تنیئهً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَوْوُ)
درانیدن جامه را و کشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درانیدن جامه را و در ’عباب’ کشیدن تا آنکه پاره و شکافته شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَفْ فُ)
فراموش کردن. (تاج المصادر بیهقی). فراموش گردانیدن چیزی مر کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). فراموش گردانیدن و سبب فراموش کردن شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ تَ /تِ)
بافتۀ عنکبوت را گویند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). تنیدۀ عنکبوت. (فرهنگ رشیدی) :
همان سراچه وخرگه که اوج مه می سود
کنون حضیض نشین شد چو سایه در بن چاه
فراش بوقلمون شد یکی پلاس درشت
تتق تنستۀ آن عنکبوتک جولاه.
عمید لومکی (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خبردادن و آگاه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیاگاهانیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَلْ لُ)
بپروردن و ببالاییدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پروردن و زنده کردن و گولانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). پروردن. (اقرب الموارد) : نشّی ٔ (مجهولاً) تنشئهً، آفرید و زیست و گوالید و جوان گشت. و قراءالکوفیون او من ینشاء (بفتح شین). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ سَ / سِ)
دلتنگ و آزرده و پریشان خاطر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنبئه
تصویر تنبئه
آگاه و خبر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنسته
تصویر تنسته
هر چیز نفیس تحفه نایاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنسته
تصویر تنسته
((تَ نَ تَ یا تِ))
بافته عنکبوت
فرهنگ فارسی معین