- تندر (دخترانه)
- تن (فارسی) + در (عربی) آنکه بدنی سفید و درخشان چون در دارد
معنی تندر - جستجوی لغت در جدول جو
- تندر
- بانگ رعد، صدا پیچیدن
- تندر ((تُ دَ))
- رعد، آسمان غرش، تندور
- تندر
- رعد، هر چیز غرّنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چالاک و سریع السیر، زشت، ناخوش و خشمناک
اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، ترش روی، متربّد، دژبرو، عبّاس، عابس، بداغر، گره پیشانی، زوش، اخم رو، سخت رو، ترش رو، عبوس، بداخم، روترش، تیموک
بخیل
بخیل
مقابل کندرو، انسان یا حیوان یا وسیلۀ نقلیه ای که می تواند تند حرکت کند، تندرونده، تندرفتار، تیزرفتار، کنایه از بی باک، بی پروا، کنایه از افراطی، کسی که در وابستگی به عقیده ای تعصب دارد
بیزاری، کینه
محلی است که قافله و تجار در آن جا بسیار آمد و رفت می کنند، شهری که بر کناره دریای محیط واقع باشد
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
صمغی خوشبو، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان تورانی سپاه ارجاسپ وزیر لهراسپ پادشاه کیانی
سریعتر
جامه، پوشاک
گیاهی است از تیره اسفناجیان و یکی از گونه های گیاه پازی میباشد و دارای انواع متعدد است. چغندر معمولی گیاهی است دو ساله در سال اول مواد غذایی را در ریشه ستبرش اندوخته میکند و در سال دوم گل و بذر میدهد. چغندر معمولی در حدود 2 تا 6 مواد قندی دارد پنجر پنجار. یا چغندر قند. گونه ای از چغندر که برای استفاده از قند ذخیره شده در ریشه اش کشت میشود و در کارخانه های قند سازی قند آنرا استخراج میکنند
درون، داخل، تو
پنهان شدن
بر آماسیدن، فرو ریختن، سرازیر شدن به نشیب آمدن نشیبیدن فرو ریختن، فرو دویدن، سرازیر شدن بنشیب آمدن، فرو ریزی، جمع تحدرات
در مجلس جا گرفتن
ساخته شدن، آماده شدن
تیره شدن آب و غیره
از واژه پارسی تنور تنورگر تنوری
محل نان پختن، محل طبخ نان است و آن خم مانند است
پلنگ خویی زشتخویی بر آشفتن مانند پلنگ شدنتند خویی نمودن
هرزه گساری
نگریستن نگرش، چشمداشت
نصرانی شدن
گسستن ریسمان، پراکندن ریم (جراحت) پخش شدگی پخش بودن
درشتی
سرازیر، سراشیب غنچه
غرضی که از آسمان بگوش رسد آسمان غرش غرش ابر رعد
پشیمان بودن
صورت تصویر تمثال، مجسمه، پیکر جثه، کالبد قالب
ناشناختگی، پژواگنی ناشناس بودن خود را ناشناس نشان دادن ناشناس شدن، از حالی بحالت زشت و ناخوش در آمدندگرگون گشتن، ناشناختگی، جمع تنکرات
کندگی باز کاوی