ناخدا گردیدن. (منتهی الارب). مأخوذ از فارسی ناخدا گردیدن. (ناظم الاطباء). ناخذاه یعنی رئیس کشتی شدن و این مشتق از ناخذاه که معرب ناخدای فارسی است. (از اقرب الموارد)
ناخدا گردیدن. (منتهی الارب). مأخوذ از فارسی ناخدا گردیدن. (ناظم الاطباء). ناخذاه یعنی رئیس کشتی شدن و این مشتق از ناخذاه که معرب ناخدای فارسی است. (از اقرب الموارد)
فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). گرفتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (اقرب الموارد) (المنجد) : لو شئت لتخذت علیه اجراً. و این مبنی برآنست که تاء در اتخاذ اصلی باشد. (اقرب الموارد)
فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). گرفتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (اقرب الموارد) (المنجد) : لو شِئت ُ لتخِذْت ُ علیه اجراً. و این مبنی برآنست که تاء در اتخاذ اصلی باشد. (اقرب الموارد)
یکی از نواحی واقع درسمت خراسان در بین چند ناحیه که از جملۀ آنهاست فریاب و ذم و یهودیه و آمل. (از معجم البلدان). شهرکی است بین بلخ و مرو در طرف بری. (از انساب سمعانی)
یکی از نواحی واقع درسمت خراسان در بین چند ناحیه که از جملۀ آنهاست فریاب و ذم و یهودیه و آمل. (از معجم البلدان). شهرکی است بین بلخ و مرو در طرف بری. (از انساب سمعانی)