- تنحیه
- یک سو کردن
معنی تنحیه - جستجوی لغت در جدول جو
- تنحیه
- برکنار کردن، یک سو کردن
- تنحیه ((تَ یِ یا یَ))
- دور کردن، دور ساختن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گوشمالی
ذبح کردن
آگاه و هوشیار کردن
بزرگ داشتن
نمو دادن، بالیده کردن
دور کردن
پاک کردن، پاکی و صافی
هوشیار ساختن، آگاه کردن کسی بر امری، مجازاتی به منظور اصلاح و تربیت
بلند کردن، بزرگ داشتن، نام کسی را به نیکی بردن، ستودن
کسی را از عیب و آلایش دور کردن، پاک و بی آلایش دانستن، دور داشتن خود از عیب و آلایش و بدی
نمو دادن، بالیده کردن، هیزم بر آتش نهادن و افروختن آتش، سخن چینی کردن
غذا خورانیدن به کسی در وقت چاشت، قربانی کردن گوسفند یا شتر، ذبح کردن
((تَ یِ))
فرهنگ فارسی معین
پاک کردن، پاکیزه ساختن، لای روبی قنات و راه آب، وارد کردن داروی مایع به روده بزرگ از راه مقعد
اماله کردن، لای روبی کردن قنات و راه آب، پاک کردن، پاکیزه کردن
Castigation, Chastisement
наказание , наказание
Züchtigung
покарання
castigo
castigo, punizione
castigo
châtiment
straf
การลงโทษ , การลงโทษ
hukuman