جدول جو
جدول جو

معنی تنجیذ - جستجوی لغت در جدول جو

تنجیذ(تَ)
محکم گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). محکم رای گردانیدن. (زوزنی). آزمودن و استوار خرد گردانیدن و عبارت الاساس:نجذته التجارب احکمته. و مثله قوله: و نجذنی مداورهالشئون. (از اقرب الموارد). و رجوع به تنجید شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنجیز
تصویر تنجیز
روا کردن، برآوردن حاجت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنفیذ
تصویر تنفیذ
امضا کردن و فرستادن حکم یا نامه، اجرا کردن و روان کردن فرمان و نامه، نفوذ کردن و گذشتن در چیزی، مثل گذشتن تیر از نشانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنجیم
تصویر تنجیم
ستاره شناسی، شناختن ستارگان، اخترشناسی، علم هیئت
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
برهانیدن. (تاج المصادربیهقی) (زوزنی) (از دهار) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از اقرب الموارد). رستن و رهانیدن (لازم و متعدی است). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بر بالا افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). بر بالای زمین افکندن و بدین معنی است. قوله تعالی: فالیوم ننجیک ببدنک (آنندراج) ، انباشتن زمین را و بلند کردن آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: نجی فلان ارضه، اذا کسبها و رفعها و مخاقه الغرق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ جی ی)
نوعی از مرغان. (منتهی الارب). نام مرغی. (ناظم الاطباء). ضرب من الطیر. (قاموس، از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
فرستادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، روان کردن فرمان. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد) : و تنفیذ این معانی به شمشیر. (کلیله و دمنه). چه تنفیذ شرایع دین و اظهار طرایق... بی سیاست پادشاه دیندار صورت نبندد. (کلیله و دمنه).
حکم تو هر جا رسید از پی تنفیذ آن
گرد کمر برزند دامن خود کوهسار.
خاقانی.
، روان کردن نامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ خُ)
افشردن، انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بگنی ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَبْ بُ)
پوست از درخت بازکردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَبْ بُ)
دویدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آراستن. (تاج المصادر بیهقی). آراستن خانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و عباره اللسان: نجدت البیت بسطته بثیاب موشیه. (اقرب الموارد) : شهر بیاراستند و از انواع تنجید وتزیین هیچ باقی نگذاشتند. (ترجمه تاریخ یمینی، چ 1تهران ص 396) ، آزمودن و استوارخرد گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آزمودن و جنبانیدن روزگار کسی را. (از اقرب الموارد) ، دلیر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
پارسی و بمعنی پاتیله است و پاتیله دیگی است ک در آن حلوا و طعام پزند و معرب آن طنجیر است. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
حاضر آمدن و تعجیل. (از اقرب الموارد). تعجیل. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، (اصطلاح فقهی). در شرع وقوع صیغۀ طلاق باشد در حال. چنین است در جامع الرموز در شرط صحت طلاق. (از کشاف اصطلاحات الفنون). در شرایط صحت طلاق یکی آن است که طلاق نباید مقید به شرط و مؤجل به زمانی باشد و بعبارت دیگر طلاق باید منجز باشد. رجوع به کتب فقه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
اثر کردن علف در ستور و پند سخن در مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). اثر کردن دواء و علف و وعظ و خطاب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کندن باد توده را، جدا کردن بهر کسی اندکی از شیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به بارها دادن مال و آنچه بدین ماند. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پاره پاره گذاردن وام را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پاره پاره گذاردن وام و دیه را. (از اقرب الموارد) ، به نجوم حکم کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). وقت و ستاره شناسی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چشم داشتن و ترصد ستارگان و محاسبۀ مواقیت و سیر آنها و اطلاع یافتن بر احوال عالم بدین وسیله. (از اقرب الموارد). ستاره شناسی و مطابق علم نجوم و ساعات سعد و نحس شناختن. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
شغل او شاعری است یا تنجیم
هوسش فلسفه است یا اکسیر.
خاقانی.
و اسرار علم تنجیم و معرفت درج و دقایق تقویم و طرف علم طب و نتف خواص ادویه و غیر آن تعلیم کنم. (سندبادنامه ص 62). رجوع به ستاره شناسی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءُ)
جستن زمین بلند را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ناشناسا کردن جهت چشم زخم رسانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ذَ لُ)
رهانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ستاره شناسی، اختر ماری اختر بینی رصد کردن ستارگان، ستاره شماری اختر شماری. یا اهل تنجیم. منجمان اختر شماران. یا علم تنجیم. علم نجوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنفیذ
تصویر تنفیذ
فرستادن، روان کردن فرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقیذ
تصویر تنقیذ
رهانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنجید
تصویر تنجید
پشتی ساختن، نهالین (لحاف) ساختن، خانه آرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنجیز
تصویر تنجیز
حاضر آمدن و تعجیل
فرهنگ لغت هوشیار
پلیدایی پلید گرداندن ناپاک کردن پلید گردانیدن، پلید خواندن ناپاک شمردن،جمع تنجیسات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنجیع
تصویر تنجیع
کار سازی پند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنجیز
تصویر تنجیز
((تَ))
روا کردن، رو گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنجیس
تصویر تنجیس
((تَ))
ناپاک کردن، پلید خواندن، ناپاک شمردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنجیم
تصویر تنجیم
((تَ))
رصد کردن ستارگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنفیذ
تصویر تنفیذ
((تَ))
نفوذ دادن، روان و اجرا کردن فرمان
فرهنگ فارسی معین