در اصطلاح پزشکی مایعی است که از تأثیر الکل یا اتر بر جوهرهای مواد گیاهی یا حیوانی یا معدنی بدست آید. (از لاروس). تنتورها مایعات الکلی هستند که از اثر تأثیر الکل به درجات مختلف بر روی مواد خشک گیاهی، حیوانی و شیمیایی بدست می آیند. تنتورها را برحسب آنکه در تهیۀ آنها یک یا چند مادۀ دارویی بکار رفته باشد به تنتورهای ساده و مرکب تقسیم بندی کرده... تنتورها را به روشهای مختلف: انحلال ساده و انحلالهای استخراجی از قبیل ماسراسیون و... تهیه می کنند. اگر مادۀ دارویی در الکل حل شود آن را بطریق انحلال ساده تهیه می کنند مانند تنتور کامفر غلیظ و تنتور اسانس مانت. هرگاه دارویی از مواد گیاهی و یا حیوانی باشد تنتور را به روش ماسراسیون و... تهیه می کنند... تنتورهای ساده مانند: تنتور ید، تنتور کامفر، تنتورسیل. تنتورهای ساده و سمی مانند:تنتور بلادن، تنتور نواومیک، تنتور تریاک. تنتورهای مرکب مانند: تنتور ژالاب، لدانم، الیگزیر پار گوریک. (از داروهای جالینوسی رفیعزاده). رجوع به همین کتاب صص 99-130 و کارآموزی داروسازی صص 83-85 و تنطور شود
در اصطلاح پزشکی مایعی است که از تأثیر الکل یا اتر بر جوهرهای مواد گیاهی یا حیوانی یا معدنی بدست آید. (از لاروس). تنتورها مایعات الکلی هستند که از اثر تأثیر الکل به درجات مختلف بر روی مواد خشک گیاهی، حیوانی و شیمیایی بدست می آیند. تنتورها را برحسب آنکه در تهیۀ آنها یک یا چند مادۀ دارویی بکار رفته باشد به تنتورهای ساده و مرکب تقسیم بندی کرده... تنتورها را به روشهای مختلف: انحلال ساده و انحلالهای استخراجی از قبیل ماسراسیون و... تهیه می کنند. اگر مادۀ دارویی در الکل حل شود آن را بطریق انحلال ساده تهیه می کنند مانند تنتور کامفر غلیظ و تنتور اسانس مانت. هرگاه دارویی از مواد گیاهی و یا حیوانی باشد تنتور را به روش ماسراسیون و... تهیه می کنند... تنتورهای ساده مانند: تنتور ید، تنتور کامفر، تنتورسیل. تنتورهای ساده و سمی مانند:تنتور بلادن، تنتور نواومیک، تنتور تریاک. تنتورهای مرکب مانند: تنتور ژالاب، لدانم، الیگزیر پار گوریک. (از داروهای جالینوسی رفیعزاده). رجوع به همین کتاب صص 99-130 و کارآموزی داروسازی صص 83-85 و تنطور شود
آلتی که مقدار مصرف برق، آب، گاز و غیره را در یک خانه یا یک مؤسسه تعیین کند: کنتور پنج آمپر. کنتور ده آمپر. (فرهنگ فارسی معین). - کنتور ساعتی، کنتور برقی که مصرف برق را در ساعات شب و روز جداگانه تعیین نماید. (فرهنگ فارسی معین)
آلتی که مقدار مصرف برق، آب، گاز و غیره را در یک خانه یا یک مؤسسه تعیین کند: کنتور پنج آمپر. کنتور ده آمپر. (فرهنگ فارسی معین). - کنتور ساعتی، کنتور برقی که مصرف برق را در ساعات شب و روز جداگانه تعیین نماید. (فرهنگ فارسی معین)
مانان یا منسوب گردیدن به ایشان (قبیلۀعتواره) . (منتهی الارب). مانا گردیدن به قبیلۀ عتواره یا منسوب شدن به آنها. (ناظم الاطباء) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). و رجوع به عتواره شود
مانان یا منسوب گردیدن به ایشان (قبیلۀعتواره) . (منتهی الارب). مانا گردیدن به قبیلۀ عتواره یا منسوب شدن به آنها. (ناظم الاطباء) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). و رجوع به عُتواره شود
پایکار و دامن بردار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جلواز. (تاج العروس) (متن اللغه) ، پیادۀ سلطان که بی وظیفه همراه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مرغی است. (منتهی الارب). فاخته و قمری. (ناظم الاطباء). صاحب نشوءاللغه آرد: ترتور که بمعنی جلواز است و بصورتهای ثرثور و ثؤرور و یؤرور و اترورآمده است از مادۀ یونانی ترکور مأخوذ است و ترتور که نوشته اند مرغی است، ظاهراً اسمی است حکایت آواز مرغ را و آن همان است که در فارسی صلصل نامند... (نشوءاللغه صص 136- 137)
پایکار و دامن بردار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جِلْواز. (تاج العروس) (متن اللغه) ، پیادۀ سلطان که بی وظیفه همراه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مرغی است. (منتهی الارب). فاخته و قمری. (ناظم الاطباء). صاحب نشوءاللغه آرد: ترتور که بمعنی جلواز است و بصورتهای ثرثور و ثؤرور و یؤرور و اترورآمده است از مادۀ یونانی ترکور مأخوذ است و ترتور که نوشته اند مرغی است، ظاهراً اسمی است حکایت آواز مرغ را و آن همان است که در فارسی صلصل نامند... (نشوءاللغه صص 136- 137)
سازی است مشهور و معرب آن طنبور باشد. (برهان). سازی است مشهور که نوازند و تنبوره نیز گویند و طنبور معرب آن است. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به طنبور شود. ، مأخوذ از فرانسه، سازی شبیه طبل کوچک که با دو چوب باریک نواخته می شود
سازی است مشهور و معرب آن طنبور باشد. (برهان). سازی است مشهور که نوازند و تنبوره نیز گویند و طنبور معرب آن است. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به طنبور شود. ، مأخوذ از فرانسه، سازی شبیه طبل کوچک که با دو چوب باریک نواخته می شود
شخص قوی جثۀ تنومند و فربه را گویند. (برهان). تنومند یعنی صاحب جثه و قوی تن. (فرهنگ رشیدی). بمعنی قوی جثه و پهلوان و آن را تنومند نیز گونید و هرچیز بزرگ را که عظیم الجثه است تناور خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج). فربه و سطبر... قوی جثه و این مرکب است از تن و لفظ آور که کلمه نسبت است. (غیاث اللغات). از تن + آور (نده). (حاشیۀ برهان چ معین). تنومند و فربه و قوی جثه. (ناظم الاطباء). پرزور. قوی. (ازفهرست ولف). ضخم. (دهار) (مجمل اللغه) : بهی تناور گرفته بدست دژم خفته بر جایگاه نشست. فردوسی. تناور یکی لشکری زورمند برهنه تن و سفت و بالا بلند. فردوسی. گردان دلاور چو درختان تناور لرزان شده از بیم چو از باد خزان نال. فرخی. ز کوه صحرا کردی همی ز صحرا کوه بدان تناور صحرانورد کوه گذار. مسعودسعد. نگاه کرد نیارند چون برانگیزد در آن تناور کوه تکاور آتش و آب. مسعودسعد. عمر رضی اﷲ عنه مردی بود بلند قامت و تناور. (مجمل التواریخ و القصص). به هیکل بسان تناور درخت ولیکن فرومانده بی برگ سخت. سعدی (از انجمن آرا). شربت نوش آفرید از مگس نحل نخل تناور کند زدانۀ خرما. سعدی
شخص قوی جثۀ تنومند و فربه را گویند. (برهان). تنومند یعنی صاحب جثه و قوی تن. (فرهنگ رشیدی). بمعنی قوی جثه و پهلوان و آن را تنومند نیز گونید و هرچیز بزرگ را که عظیم الجثه است تناور خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج). فربه و سطبر... قوی جثه و این مرکب است از تن و لفظ آور که کلمه نسبت است. (غیاث اللغات). از تن + آور (نده). (حاشیۀ برهان چ معین). تنومند و فربه و قوی جثه. (ناظم الاطباء). پرزور. قوی. (ازفهرست ولف). ضخم. (دهار) (مجمل اللغه) : بهی تناور گرفته بدست دژم خفته بر جایگاه نشست. فردوسی. تناور یکی لشکری زورمند برهنه تن و سفت و بالا بلند. فردوسی. گردان دلاور چو درختان تناور لرزان شده از بیم چو از باد خزان نال. فرخی. ز کوه صحرا کردی همی ز صحرا کوه بدان تناور صحرانورد کوه گذار. مسعودسعد. نگاه کرد نیارند چون برانگیزد در آن تناور کوه تکاور آتش و آب. مسعودسعد. عمر رضی اﷲ عنه مردی بود بلند قامت و تناور. (مجمل التواریخ و القصص). به هیکل بسان تناور درخت ولیکن فرومانده بی برگ سخت. سعدی (از انجمن آرا). شربت نوش آفرید از مگس نحل نخل تناور کند زدانۀ خرما. سعدی
نام سازی است. یکی از قدیمترین و کاملترین سازهای ایرانی که بشکل ذوزنقتین ساخته و سیمهای بسیاری بر روی آن کشیده شده است و آنرا بوسیلۀ دو مضراب چوبی نوازند. (فرهنگ فارسی معین) ، نوعی از ساز برای بازیچۀ اطفال که بر دو لب چسبانند و از یک سو بسوی دیگر کشند و در وی دمند و آوازی از آن برآرند. (یادداشت مؤلف)
نام سازی است. یکی از قدیمترین و کاملترین سازهای ایرانی که بشکل ذوزنقتین ساخته و سیمهای بسیاری بر روی آن کشیده شده است و آنرا بوسیلۀ دو مضراب چوبی نوازند. (فرهنگ فارسی معین) ، نوعی از ساز برای بازیچۀ اطفال که بر دو لب چسبانند و از یک سو بسوی دیگر کشند و در وی دمند و آوازی از آن برآرند. (یادداشت مؤلف)
رعد. (برهان) (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 138) (آنندراج) (اوبهی). تندر. (لغت فرس اسدی ایضاً) (فرهنگ جهانگیری) : خورد سیلی زند بسیار طنبور دهد تیزی ببازی همچو تندور. طیان (از لغت فرس اسدی ایضاً). ابواسحاق روشندل تو آنی که از رای تو گیرد روشنی هور چو با یادتو باشد غم نباشد شب تاریک و ابر و برق و تندور. ؟ (از معیار جمالی چ دانشگاه ص 133). ، بلبل را نیز گویند که عرب عندلیب خوانند. (برهان) (آنندراج). بلبل. (ناظم الاطباء). رجوع به تندر شود
رعد. (برهان) (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 138) (آنندراج) (اوبهی). تندر. (لغت فرس اسدی ایضاً) (فرهنگ جهانگیری) : خورد سیلی زند بسیار طنبور دهد تیزی ببازی همچو تندور. طیان (از لغت فرس اسدی ایضاً). ابواسحاق روشندل تو آنی که از رای تو گیرد روشنی هور چو با یادتو باشد غم نباشد شب تاریک و ابر و برق و تندور. ؟ (از معیار جمالی چ دانشگاه ص 133). ، بلبل را نیز گویند که عرب عندلیب خوانند. (برهان) (آنندراج). بلبل. (ناظم الاطباء). رجوع به تندر شود
نقاش هنرمند ایتالیا که در سال 1518م. در ونیز متولد شد و در سال 1594م. در گذشت. وی آثار تاریخی مذهبی فراوان و بیشماری دارد که مهمترین آنها در قصر دوژ ونیز مضبوط است
نقاش هنرمند ایتالیا که در سال 1518م. در ونیز متولد شد و در سال 1594م. در گذشت. وی آثار تاریخی مذهبی فراوان و بیشماری دارد که مهمترین آنها در قصر دوژ ونیز مضبوط است