سازی است مشهور و معرب آن طنبور باشد. (برهان). سازی است مشهور که نوازند و تنبوره نیز گویند و طنبور معرب آن است. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به طنبور شود. ، مأخوذ از فرانسه، سازی شبیه طبل کوچک که با دو چوب باریک نواخته می شود
سازی است مشهور و معرب آن طنبور باشد. (برهان). سازی است مشهور که نوازند و تنبوره نیز گویند و طنبور معرب آن است. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به طنبور شود. ، مأخوذ از فرانسه، سازی شبیه طبل کوچک که با دو چوب باریک نواخته می شود
کباده باشد و آن کمانی است بسیار کم زور. (برهان) (از انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کباده که لیزم نیز گویند. (فرهنگ رشیدی) : کمان رستم دستان بسختی کم از تنبوک نرم شهریار است. ابوالفرج رونی (از فرهنگ جهانگیری). در کمان چرخ پیش بیلکت مریخ را هم کمان تنبوک هم شمشیر ساطور آمده. عمید لومکی (از فرهنگ رشیدی). اما امیرخسرو به لام نظم نموده و قافیه کول ساخته و در شعر اکثر شعرا بکاف بنظر آمده. (فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ جهانگیری). رجوع به تنبول شود، بمعنی جناغ زین هم آمده است که دامنۀ زین و تسمۀ رکاب باشد. (برهان). و بمعنی جناغ زین اسب نیزگفته اند به تبدیل لام نیز دیده شده. (انجمن آرا) (آنندراج). جناغ زین. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (شرفنامۀ منیری). رجوع به تنبک شود، طاق زین را نیز گویند. (برهان)
کباده باشد و آن کمانی است بسیار کم زور. (برهان) (از انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کباده که لیزم نیز گویند. (فرهنگ رشیدی) : کمان رستم دستان بسختی کم از تنبوک نرم شهریار است. ابوالفرج رونی (از فرهنگ جهانگیری). در کمان چرخ پیش بیلکت مریخ را هم کمان تنبوک هم شمشیر ساطور آمده. عمید لومکی (از فرهنگ رشیدی). اما امیرخسرو به لام نظم نموده و قافیه کول ساخته و در شعر اکثر شعرا بکاف بنظر آمده. (فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ جهانگیری). رجوع به تنبول شود، بمعنی جناغ زین هم آمده است که دامنۀ زین و تسمۀ رکاب باشد. (برهان). و بمعنی جناغ زین اسب نیزگفته اند به تبدیل لام نیز دیده شده. (انجمن آرا) (آنندراج). جناغ زین. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (شرفنامۀ منیری). رجوع به تنبک شود، طاق زین را نیز گویند. (برهان)
برگی باشد که در هندوستان پان گویند و با آهک و فوفل خورند. (برهان). برگی باشد بمقدار کف دست و کوچکتر و بزرگتر از کف نیز بشود ودر ملک هندوستان با فوفل و آهک بخورند و آن را تانبول و تامول و پان نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). برگی است که در هند با فوفل و آهک بخورند و لب را سرخ کند و دندان را پاک دارد... و آن را تانبول و پان نیزگویند و آن بیخ پان یعنی خولنجان است از... بیت شیخ آذری چنان مفهوم میشود که خوردن آن کیفیتی نیز دارد. (انجمن آرا) (آنندراج). بیشه ای و بستانی هر دو می باشد. درخت آن باریک و بمقدار انگشتی در بن درختها برمی آید و بر درخت می پیچد تا سر درخت می رود اگر صد گز ودویست گز باشد بر سر آن رود مانند درخت پیچک. درخت و برگ آن همیشه سبز باشد و برگ آن با آهک و فوفل... (فلاحت نامه، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چشم درست باز نداند میان خود خاک و خس حصار ز تنبول و از بقم. فرخی. به کف طاس روغن کهان و مهان چو تنبول و فوفلش اندر دهان. اسدی. کرده به شانه دو تاه سیصد حلقه کرده به تنبول لعل سی ودو دندان. مسعودسعد. کسی کز تو خورد تنبول امید کند بخشش ذخیره برگ جاوید. امیرخسرو دهلوی. گلوی کافر از خنجرگذاران چو در خنده لب تنبول خواران. امیرخسرو دهلوی. رنگ چو خوردن گرفت لالۀ خودرنگ شش مهه تنبول کرده دارد دندان. عثمان مختاری (از انجمن آرا). برگ تنبول خاص هندوستان بوزه آمد نصیب ترکستان. شیخ آذری (از انجمن آرا). رجوع به تال وتانبول وتامول شود. ، کباده را نیز گویند و آن کمانی باشد کم زور. (برهان) (از ناظم الاطباء). کمان لیزم. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) : دگر کیلی ملک فرمانده کول که بر عنقازند پیکان ز تنبول. امیرخسرو (از انجمن آرا). رجوع به تنبوک شود
برگی باشد که در هندوستان پان گویند و با آهک و فوفل خورند. (برهان). برگی باشد بمقدار کف دست و کوچکتر و بزرگتر از کف نیز بشود ودر ملک هندوستان با فوفل و آهک بخورند و آن را تانبول و تامول و پان نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). برگی است که در هند با فوفل و آهک بخورند و لب را سرخ کند و دندان را پاک دارد... و آن را تانبول و پان نیزگویند و آن بیخ پان یعنی خولنجان است از... بیت شیخ آذری چنان مفهوم میشود که خوردن آن کیفیتی نیز دارد. (انجمن آرا) (آنندراج). بیشه ای و بستانی هر دو می باشد. درخت آن باریک و بمقدار انگشتی در بن درختها برمی آید و بر درخت می پیچد تا سر درخت می رود اگر صد گز ودویست گز باشد بر سر آن رود مانند درخت پیچک. درخت و برگ آن همیشه سبز باشد و برگ آن با آهک و فوفل... (فلاحت نامه، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چشم درست باز نداند میان خود خاک و خس حصار ز تنبول و از بقم. فرخی. به کف طاس روغن کهان و مهان چو تنبول و فوفلش اندر دهان. اسدی. کرده به شانه دو تاه سیصد حلقه کرده به تنبول لعل سی ودو دندان. مسعودسعد. کسی کز تو خورد تنبول امید کند بخشش ذخیره برگ جاوید. امیرخسرو دهلوی. گلوی کافر از خنجرگذاران چو در خنده لب تنبول خواران. امیرخسرو دهلوی. رنگ چو خوردن گرفت لالۀ خودرنگ شش مهه تنبول کرده دارد دندان. عثمان مختاری (از انجمن آرا). برگ تنبول خاص هندوستان بوزه آمد نصیب ترکستان. شیخ آذری (از انجمن آرا). رجوع به تال وتانبول وتامول شود. ، کباده را نیز گویند و آن کمانی باشد کم زور. (برهان) (از ناظم الاطباء). کمان لیزم. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) : دگر کیلی ملک فرمانده کول که بر عنقازند پیکان ز تنبول. امیرخسرو (از انجمن آرا). رجوع به تنبوک شود