- تناور
- قوی جثه تنومند و فربه
معنی تناور - جستجوی لغت در جدول جو
- تناور
- تنومند، فربه، قوی جثه
- تناور ((تَ وَ))
- تنومند، فربه، قوی جثه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تنومندی، فربهی
ریشه دار، گود
با یکدیگر سخن گفتن
یکدیگر را زیارت کردن
مشورت کردن
دست به دست گرداندن، به پستا گرفتن (پستا نوبت)
همتاراجی
دونده رونده، اسب تند رو، شتر تندرو
دونده رونده، اسب تند رو، شتر تندرو
فرانسوی ملگیا الکل یا اترکه از عناصر فعال موادمعدنینباتی و حیوانی استخراج میشود. یا تنتورید. محلول ید و الکل که برای التیام زخم بکار رود
یکی از آلتهای موسیقی ذوی الاوتار که دسته ای دراز و کاسه ای کوچک مانند سه تار دارد
خواب آلودگی، خود را به خواب زدن
فراگرفتن، برداشتن، خوردن گرفتن بگرفتنبرداشتن فاگرفتندست رساندن، خوردن (غذا)،جمع تناولات
فرا گرفتن، باز گردیدن
روبارویی، وزش
با هم نوبت گذاشتن
نا شناختن
محکوم بسبب گناهان (در دین زرتشتی)
بیگدیگر فخر کردن
ناشناختگی
بهم نگریستن
یکدیگر را یاری دادن
ترسانیدن یکدیگر را
پراکنده گشتن، تساقط
غرضی که از آسمان بگوش رسد آسمان غرش غرش ابر رعد
همسایگی، همسایه بودن با یکدیگر همسایگی کردن، همسایگی
چیزی که روی آب حرکت می کند
محلول یک دارو در الکل
تندر، رعد، هر چیز غرّنده
گناه، بزه، گناه نابخشودنی، کسی که به واسطۀ ارتکاب گناه محکوم شده باشد
پراکنده گشتن، بیمار شدن و مردن