تناوب به نوبت و با فاصلۀ معین کاری انجام دادن ادامه... به نوبت و با فاصلۀ معین کاری انجام دادن تصویر تناوب فرهنگ فارسی عمید
تناوب ((تَ وُ)) به نوبت کاری را انجام دادن ادامه... به نوبت کاری را انجام دادن تصویر تناوب فرهنگ فارسی معین
تناوب بسامد، توالی، نوبت، نوبت گذاشتن، نوبتی کار انجام دادن، متناوب بودن ادامه... بسامد، توالی، نوبت، نوبت گذاشتن، نوبتی کار انجام دادن، متناوب بودن فرهنگ واژه مترادف متضاد