جدول جو
جدول جو

معنی تمیمه - جستجوی لغت در جدول جو

تمیمه
مهره یا طلسمی که برای دفع چشم زخم بگردن اطفال آویزند بازونبد چشم آویز گردن بند، جمع تمائم (تمایم) تمیمات
فرهنگ لغت هوشیار
تمیمه
((تَ مِ))
طلسمی که برای دفع چشم زخم به گردن اطفال آویزند، جمع تمایم
تصویری از تمیمه
تصویر تمیمه
فرهنگ فارسی معین
تمیمه
مهره یا طلسمی که برای دفع بلا و چشم زخم به گردن اطفال آویزان کنند، تعویذ، حرز
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شمیمه
تصویر شمیمه
(دخترانه)
واحد شمیم، یک بوی خوش
فرهنگ نامهای ایرانی
مونث ذمیم نکوهیده ناستوده زشت: اخلاق ذمیمه. مونث ذمیم، نکوهیده، پر آب، کم آب چون چاه از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضمیمه
تصویر ضمیمه
پیوست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دمیمه
تصویر دمیمه
زن زشت رو و پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمیله
تصویر تمیله
سیاهگوش از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمتمه
تصویر تمتمه
تمیمناکی کاربرد ت و م به بسیاری در سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمامه
تصویر تمامه
همگی، به پایان بردن به سر رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنیمه
تصویر تنیمه
گوالاندن بالنیدن پزامیدن (نمو دادن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیمه
تصویر دمیمه
دمیم، زشت، زشت رو، حقیر و پست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضمیمه
تصویر ضمیمه
ویژگی چیزی که آن را به چیز دیگر جمع کرده باشند، پیوست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضمیمه
تصویر ضمیمه
چیزی که با چیزی آنرا فراهم کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
نمیمت سخن چینی، تکان جنبش، غژ غژ آوای نوشتن سخن چینی، جمع نمائم (نمایم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذمیمه
تصویر ذمیمه
((ذَ مِ))
مؤنث ذمیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضمیمه
تصویر ضمیمه
((ضَ مَ یا مِ))
چیزی که به چیز دیگر پیوسته باشد، پیوست، جمع ضمایم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضمیمه
تصویر ضمیمه
Garnishment
دیکشنری فارسی به انگلیسی