- تمیمه
- مهره یا طلسمی که برای دفع چشم زخم بگردن اطفال آویزند بازونبد چشم آویز گردن بند، جمع تمائم (تمایم) تمیمات
معنی تمیمه - جستجوی لغت در جدول جو
- تمیمه ((تَ مِ))
- طلسمی که برای دفع چشم زخم به گردن اطفال آویزند، جمع تمایم
- تمیمه
- مهره یا طلسمی که برای دفع بلا و چشم زخم به گردن اطفال آویزان کنند، تعویذ، حرز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث ذمیم نکوهیده ناستوده زشت: اخلاق ذمیمه. مونث ذمیم، نکوهیده، پر آب، کم آب چون چاه از واژگان دو پهلو
پیوست
زن زشت رو و پست
سیاهگوش از جانوران
تمیمناکی کاربرد ت و م به بسیاری در سخن
همگی، به پایان بردن به سر رساندن
گوالاندن بالنیدن پزامیدن (نمو دادن)
دمیم، زشت، زشت رو، حقیر و پست
ویژگی چیزی که آن را به چیز دیگر جمع کرده باشند، پیوست
چیزی که با چیزی آنرا فراهم کرده باشند
نمیمت سخن چینی، تکان جنبش، غژ غژ آوای نوشتن سخن چینی، جمع نمائم (نمایم)
Garnishment
арест
Pfändung
zajęcie
penhora
pignoramento
embargo
saisie
beslaglegging
जमानत
penyitaan
إضافةٌ
עִיקּוּל