جدول جو
جدول جو

معنی تمنه - جستجوی لغت در جدول جو

تمنه
سوزن درشت لحاف دوزی
تصویری از تمنه
تصویر تمنه
فرهنگ فارسی عمید
تمنه
(تِ نَ)
سوزن کلان که بدان چیزهای گنده و ستبر دوزند. (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
تمنه
یعنی قسمت معین،. 1- قریه ای است که در مرز و بوم شمالی یهودا واقع است. صحیفۀ یوشع 15:10 و فلسطینیان در آنجا ساکن می شدند دوم تواریخ 28:18 و فعلا خرابه ای است که آن را تبنه گویند و موقعش بر تپه ای است که 74 قدم از سطح دریا مرتفع می باشد و بطور تخمین دو میل تا بیت المقدس مسافت دارد. 2- قریه ای که در کوهستان یهودا بطرف جنوبی حبرون واقع است. صحیفۀ یوشع 15:57 و دورنیست که همان تبنه باشد که بمسافت نه میل به جنوب غربی بیت لحم واقع است. 3- مکانی که یهودا در زمان ملاقات عروس خود تامارا بدانجا برآمد. سفر پیدایش 38:12-14. 4- مسقطالرأس زوجه شمشون سفر داوران 14:1 و 2و 5 و دور نیست که همان بتنه (کذا) باشد که بطرف غربی بیت شمس واقع است زیرا که آثار زراعت و سنگهایی که بصورت مودار تراشیده شده و اشاره به بودن تاکستان می نماید در آنجا موجود است. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
تمنه
((تَ مَ نَ))
سوزن لحاف دوزی
تصویری از تمنه
تصویر تمنه
فرهنگ فارسی معین
تمنه
سوزن درشت تر از سوزن خیاطی، سوزن لحاف و تشک دوزی ۲جوال دوز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تمنا
تصویر تمنا
(دخترانه)
آرزو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آمنه
تصویر آمنه
(دخترانه)
بانوی نترس، زن دلیر، خانم استوار، نام مادر پیامبر (ص)، مونث آمن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تفنه
تصویر تفنه
بافته شده، تنیده، تفته، تنته، تنسته، تینه، تنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امنه
تصویر امنه
تودۀ هیزم، پشتۀ هیزم، پشتواره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمنع
تصویر تمنع
قوی شدن، استوار شدن، چیره شدن، بازایستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلنه
تصویر تلنه
تلنگ، خواهش، آرزو، حاجت، نیاز، گدایی، زه، زهوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تانه
تصویر تانه
تار، رشته، نخ، رشتۀ باریک، تاه، تان، تاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشنه
تصویر تشنه
انسان یا حیوان که احتیاج به نوشیدن آب دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمنده
تصویر تمنده
کسی که زبانش هنگام حرف زدن می گیرد و حروف را نمی تواند از مخرج ادا کند، کج زبان، تمده، تلنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمنا
تصویر تمنا
آرزو کردن، خواهش کردن، درخواست، خواهش، آرزو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمده
تصویر تمده
کسی که زبانش هنگام حرف زدن می گیرد و حروف را نمی تواند از مخرج ادا کند، کج زبان، تلنده، تمنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمنی
تصویر تمنی
تمنا، آرزو کردن، خواهش کردن، درخواست، خواهش، آرزو
فرهنگ فارسی عمید
(خَ مَ نَ)
با مهر. چه، در عربی ختم به معنی مهر کردن و نون زاید و حرف ’هاء’ در ترکی به معنی باء معیت است. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تمنع
تصویر تمنع
استواری و قوی شدن، باز ایستادن، چیره شدن برآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمنه
تصویر سمنه
چنته چوپان از گیاهان، شیرینک از گیاهان کیس الراعی، شیرینک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانه
تصویر تانه
تاری که جولاهگان برای بافتن مهیا کنند مقابل پود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمده
تصویر تمده
ستودن، تکلف کردن در ستایش خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنا
تصویر تمنا
خواهش و آرزوی، آرزو و امید و خواهش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنی
تصویر تمنی
آرزو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنیه
تصویر تمنیه
منی انداختن، پاداش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلنه
تصویر تلنه
حاجت و خواهش و نیاز و ضرورت
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که زبانش در سخن گفتن میگیرد آنکه حرف را نمیتواندا زمخرج ادا کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشنه
تصویر تشنه
کسی که میل و خواهش نوشیدن آب داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنه
تصویر ترنه
ترکی کلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تینه
تصویر تینه
آب دهان، تازه و تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمنه
تصویر زمنه
از ریشه پارسی تک زمان زمان اندک
فرهنگ لغت هوشیار
نشان باشش نشان خانه، کینه دیرینه آثار خانه و حیات مردمی در زمینی، جایی که خاکروبه ریزند مزبله خاکروبه دان جمع دمن
فرهنگ لغت هوشیار
ازنامها، نترس، پارسی است برابر با پشته ای هیزم پشته هیزم پشتواره هیزم توده خرمن هیزم شکافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بمنه
تصویر بمنه
به نعمت خداوند، سوگند به نعمت او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنا
تصویر تمنا
خواهش
فرهنگ واژه فارسی سره