- تمم(تَ مَ)
تمام خلقت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تم شود
معنی تمم - جستجوی لغت در جدول جو
- تمم(تُ مَ / تِ مَ)
جمع واژۀ تمّه وتمی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تمه و تمی شود
- تمم
تمام خلقت
- تمم
تمامپایان، همگیهمه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(اِ)
لغت نامه دهخدا
شکافته شدن بی آنکه جدا گردد یا شکافته از هم جدا گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : تتمم الشی ٔ، شکافته شد بی آنکه آشکار گردد شکستگی آن. یا شکافته شد و سپس آشکارا گردید. (از قطر المحیط). تمیمی شدن در هوا یا رأی یا محل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صاد هواه او رأیه او محلته تمیماً. (قطر المحیط) ، راه رفتن مرد با شکستی که بدوست و سپس جدا شدن آن: تتمم الرجل، کان به کسرٌیمشی به ثم ابت ّ. (قطر المحیط). در شرح قاموس آرد: متتمم بصیغه اسم فاعل از باب تفعل کسی است که به او شکستگی هست، میرود به آن شکست، پس آماده شده است وتمام کرده شده است آن شکست را. (شرح قاموس ص 930)
به پایان رسید پایان یافت پایان (فعل) بپایان رسید تمام شد (در آخر کتابها و رساله ها نوشته شود)، یا از بای بسم الله تاتای تمت
دستار بندی دستار نهی دستار بستن عمامه بستن، دستار بندی عمامه بندی، جمع تعممات
گود غله دان، غله دان زیر زمینی، بتوراک (گویش سیستانی)، گیاهی که از تیره چتریان که دارای برگهای طویلی است و در غالب نقاط میروید. دم کرده آن بعنوان دارو ضد روماتیسم در تداوی قدیم مصرف میشد ابره الداعی حربت
جمع رمه، ریسمان پوسیده، جمع رمه، استخوان های پوسیده، چوبخوارک ها، مورچه های پردار
به خوشی به پایان رسان (فعل) (خدایا خ) بخیر و نیکویی بپایان رسان، (رب تمم بالخیر. شعری گفته است خواجه ابوالهیثم)
