معنی رمم - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با رمم
رمم
- رمم
- جمع رمه، ریسمان پوسیده، جمع رمه، استخوان های پوسیده، چوبخوارک ها، مورچه های پردار
فرهنگ لغت هوشیار
رمم
- رمم
- جَمعِ واژۀ رِمّه. (اقرب الموارد). حبل رمم، رسن کهنه و پوسیده. (منتهی الارب). رجوع به رمه شود
لغت نامه دهخدا