جدول جو
جدول جو

معنی تملئه - جستجوی لغت در جدول جو

تملئه
(تَ خَزْ زُ)
پرکردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و فی الاساس: و سمعتهم یقولون فلان ملاثیابی اذا رشش علیه طیناً او دماً او غیرهما. (اقرب الموارد) ، سخت کشیدن کمان را. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
از آب وارانیدن. (تاج المصادر بیهقی). از آب وارندن. (زوزنی). بازداشتن کسی را از آب ونوشیدن ندادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) : حلاّ ٔه عن الماء تحلیئاً و تحلئهً. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). حلاّ ٔ الابل و غیرها عن الماء تحلیئاً و تحلئهً، طردها و منعها عن وروده. (قطر المحیط) ، تحلئه درهم، درم دادن کسی را، تحلئه سویق، شیرین ساختن پست را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). بهمه معانی رجوع به تحلی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بیعانه گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بکرانه رسانیدن کشتی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نزدیک گردانیدن کشتی را به کرانۀ رود. (از اقرب الموارد) ، بستن کشتی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بجای آمدن که باد کم گذرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بند کردن و بازداشتن، پیش آمدن و نگریستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به همه معانی رجوع به تکلیی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(تَحْ)
گفتن کسی هنیئاًمریئاً. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ لِ)
دهی است از دهستان بیلوار که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و300تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تملیه
تصویر تملیه
برخوردار گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار