جدول جو
جدول جو

معنی تمطی - جستجوی لغت در جدول جو

تمطی
خمیازه کشیدن
تصویری از تمطی
تصویر تمطی
فرهنگ فارسی عمید
تمطی
(تَ خَبْ بُ)
دراز شدن روز و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خویشتن یازیدن و خرامیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). یازیدن و خرامیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خرامیدن. (آنندراج). و قیل هو مأخوذ من المطیطه هو الماء الخاثر فی اسفل الحوض لانه یتمطط، ای یتمدد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و این مانند تظنی در ظن است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تمطی
(تَ مَطْ طی)
خمیازه. کنهزه. کشواکش. (ناظم الاطباء). خمیازه که به هندی انگرائی گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). یازش. یازیدن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) :
حلق خصمش در تثاوب جان دهد
کو تمطی بر کمان خواهد نمود.
خاقانی (دیوان چ دکترسجادی ص 479)
لغت نامه دهخدا
تمطی
دست و پا را دراز کردن
تصویری از تمطی
تصویر تمطی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخطی
تصویر تخطی
خطا کردن، از حد خود تجاوز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمشی
تصویر تمشی
راه رفتن، قدم زدن، روان گشتن، پیاده روی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمنی
تصویر تمنی
تمنا، آرزو کردن، خواهش کردن، درخواست، خواهش، آرزو
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
فاگذشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). درگذشتن. (آنندراج). تخطی ناس، تخطی رقاب مردم کردن و گذشتن از آنها. چون واوی باشد مسلط شدن بر مردم و گذشتن از آنها. (ناظم الاطباء). اختطاء. (اقرب الموارد) (المنجد). تجاوز و درگذشتن. (از المنجد). مسلط شدن بر مردم و تجاوز از آنان. (اقرب الموارد) ، (اصطلاح ریاضی) بیرونی در التفهیم آرد: تخطی چیست ؟ این آنست که به جذر بیرون آوردن یک مرتبه یا بیشتر، دست بازداری و بگویی در جذر بیرون آوردن یکون لایکون یکون و به کعب بیرون آوردن یکون لایکون و لایکون یکون. وگروهی بجای یکون یعطی گویند و مراد آنست تا مرتبۀ دهنده آخرین دانسته آید. (التفهیم چ همایی ص 43)
از ’خ طء’، خطا کردن، نسبت دادن کسی را به خطا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تخطؤ شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
راست و درازقامت.
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ)
عطا خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مرتکب کاری گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مرتکب کاری شدن و فرورفتن در آن. (از اقرب الموارد) ، آغاز نمودن کار زشت و ذلت را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شتافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
پوشیده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ناظم الاطباء). پوشیدن و تعدی بالباء. (منتهی الارب) (از آنندراج). استتار. اغتطاء. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَطْ طی)
خرامنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، روز دراز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمطی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ خَبْ بُ)
دشنام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کشیدن و دراز کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زُ)
انتظار غفلت دشمن کردن کسی یا نزد آنها یافتنی بودن او را پس گرفتن از مال آنها و سبقت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، منکر شدن حق کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تلطط شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبطی
تصویر تبطی
پس انداختن کار و تاخیر در آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمخی
تصویر تمخی
بیزاری، کناره گیری، گله کردن، بخشش خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنی
تصویر تمنی
آرزو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمری
تصویر تمری
آراسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمضی
تصویر تمضی
در گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمطر
تصویر تمطر
ریزش باران، باران زدگی در باران ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمطیط
تصویر تمطیط
دشنام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امطی
تصویر امطی
دراز بالا انگم خوردنی
فرهنگ لغت هوشیار
سرپیچی، پا بیرون نهادن از گلیم خود از اندازه گذشتن، گام زدن -1 در گذشتن گذشتن آنسو شدن تجاوز کردنگذشتن از حد خود، گام زدن، تجاوز از حد، جمع تخطیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمشی
تصویر تمشی
راه رفتن، روان گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطی
تصویر تعطی
عطا خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغطی
تصویر تغطی
پوشیده شدن پوشیده بودن پوشیدن مستور داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملی
تصویر تملی
برخور داری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمعی
تصویر تمعی
راز آشکاری، خرامیدن، یازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمظی
تصویر تمظی
دراز کشیدن، خرامیدن، خمیازه کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخطی
تصویر تخطی
((تَ خَ طِّ))
از حدّ خود گذشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمعطی
تصویر تمعطی
((تَ مَ طّ))
دراز کشیدن، خرامیدن، خمیازه کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمشی
تصویر تمشی
((تَ مَ شّ))
راه رفتن، گام زدن، پیاده روی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغطی
تصویر تغطی
((تَ غَ))
پوشاندن، مستور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمنی
تصویر تمنی
((تَ مَ نِّ))
آرزو کردن، آرزو داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخطی
تصویر تخطی
لغزش، سرپیچی
فرهنگ واژه فارسی سره