جدول جو
جدول جو

معنی تمشدونه - جستجوی لغت در جدول جو

تمشدونه
تمشک وحشی، تمشک، ساقه جوان تمشک که پس از پوست شدن قابل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حمدونه
تصویر حمدونه
میمون، پستانداری پشمالو و شبیه انسان با دست های بلند که معمولاً روی درختان زندگی می کند، بوزینه، چز
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
بیخود و سرگشته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مشغول. (محیط المحیط) ، بازداشته شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ نِ)
به لغت زند و پازند مینو را گویند که بهشت باشد و به عربی جنت خوانند. (برهان قاطع). این همان کلمه پهلوی مینوک (مینو) است که به قرائت سنتی به صور دیگر درآمده. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَوْ وَ نَ)
تأنیث مدون. رجوع به مدون شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَوْ وَ نَ / نِ)
مدونه. تأنیث مدون است به معنی ثبت دفتر و دیوان شده. به صورت دفتر و دیوان درآمده. تدوین شده. ج، مدونات: این کتاب که من تصنیف می کنم اگر مشتمل بر غیر این معنی و مقصود بودی از فنون آداب و صنوف اشعار مدونه بسیار آسان تر بودی. (تاریخ قم ص 14 از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
مؤنث مودون. (منتهی الارب). زن کوتاه دست و کوتاه گردن و کوتاه سینه. (ناظم الاطباء). رجوع به مودون و مودنه شود، زن ناقص خلقت ناقص اندام، زن تنگ دوش. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، زن درهم اندام کوتاه گردن خردجثه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بچۀ نزار و لاغر زاییده شده. (ناظم الاطباء). مودنه، تر نهاده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). خیسانده. در آب نهاده تا نرم شود
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
نام دختری ادیبه و شاعره است از اهالی قصبۀ وادی اش از غرناطۀ اندلس که بحسن و لطافت اشعار و قوت فصاحت و بلاغت شهرت یافت. (قاموس الاعلام). رجوع به حمده شود
نام دختر هارون الرشید است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
دختر نوجوان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
میمون و آن جانوری است شبیه به انسان و بعربی قرد خوانند. (آنندراج) (منتهی الارب) :
موش وبقر و پلنگ و خرگوش بکار
زین چار که بگذری نهنگ آید و مار
و آنگاه به اسب و گوسفند است شمار
حمدونه و مرغ و سگ و خوک آخرکار.
؟
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ نَ / نِ)
توت العلیق را گویند. (تحفۀ حکیم مؤمن). دانۀ تمش که تمشک باشد. رجوع به تمش و تمشک شود
لغت نامه دهخدا
آنچه در زیر است در زیر جمله اسمی) آنچه زیر اوست آنچه بعد از اوست: بمحشر آدم و مادونه با هم همه زیر لوایت دست برهم. (اسرارنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمدونه
تصویر حمدونه
از نام های تازی، چز کپی میمون بوزینه میمون، جمع حمدونگان
فرهنگ لغت هوشیار
مدونه در فارسی مونث مدون نپیکنیده گرد آوریده مونث مدون: این کتاب که من تصنیف میکنم اگر مشتمل بر غیر این معنی و مقصود بودی از فنون آداب و صنوف اشعار مدونه بسیار آسانتر بودی جمع مدونات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشدوه
تصویر مشدوه
بیخود سر گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمدونه
تصویر حمدونه
((حَ نِ))
بوزینه، میمون
فرهنگ فارسی معین
بوزینه، شادی، میمون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دانه ی توت نر که بی حاصل است
فرهنگ گویش مازندرانی
بوته ای است که میوه اش قرمز رنگ، شیرین و بسیار خوش مزه است
فرهنگ گویش مازندرانی