- تمشا
- رفتن، قدم برداشتن، رفت، روش راه رفتن
معنی تمشا - جستجوی لغت در جدول جو
- تمشا ((تِ))
- راه رفتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خواهش
شکم راندن، فزونی، راه بردن
سعی کننده و کوشنده
ریسمان دول (دلو)، بدی گوارش
خواهش و آرزوی، آرزو و امید و خواهش
ترکی داغ داغ نشان بر ستور، مهر پای یا بالای فرمان، باژ بر کالا و سرمایه نشان داغ علامت، مهری که در قدیم بفرمانهای شاهی میزده اند، مالیاتی که بمال التجاره می بستند مالیات بر مال و سرمایه (ایلخانان)، رسومات وعوارض شهرداری (ایلخانان)
راه رفتن، روان گشتن
درختچه ای ازتیره گل سرخیان که دسته مستقلی را بنام دسته تشکها تشکیل میدهد و بحالت وحشی در نقاط ساحلی و گرم مرطوبی مخصوصا در مازندران و گیلان فراوانست. گیاهی است با ساقه های تیغ دار که در کنار جاده ها و مزارع و جنگلها بصورت انبوه میروید. برگهایش متناوب و گوشوارک دار و مرکب و شامل 3 تا 5 برگچه است
نظر کردن بچیزی باشد از روی خط یا از روی عبرت
راه رفتن، قدم زدن، روان گشتن، پیاده روی
آرزو کردن، خواهش کردن، درخواست، خواهش، آرزو
مهر و اثر مهری که پادشاهان مغول به فرمان ها می زدند، داغ یا مهری که بر ران چهارپایان، به ویژه اسب، می زدند، نشان، علامت، در دورۀ ایلخانان مغول و صفوی، مالیات راهداری و عوارضی که در راه ها و دروازه ها از کالاهای بازرگانی می گرفتند
دیدن و نگاه کردن به کسی یا چیزی، راه رفتن و گردش کردن، راه رفتن با هم
میوه ای ترش مزه شبیه شاتوت یا توت فرنگی و به رنگ سرخ مایل به سیاهی که بوتۀ آن خودرو است و در جاهای گرم و مرطوب در جنگل ها و صحراها می روید در بعضی جاها آن را می کارند و تربیت می کنند و میوۀ بهتر و درشت تری از آن به دست می آورند، دارای ویتامین C، قند، اسیدسیتریک و اسیدمالیک بوده و اشتهاآور و ملین و مدر و ضد اسکوربوت است همچنین ترشح عرق را زیاد می کند و برای تصفیۀ خون نافع است، تلو، سه گل، توت سه گل، علّیق، علّیق الجبل، توت العلیق
((تَ مِ))
فرهنگ فارسی معین
میوه ای است مانند توت و توت فرنگی به رنگ قرمز مایل به مشکی با مزه ترش و شیرین که از بوته تمشک به دست می آید. بوته این میوه ساقه بلند و تیغ دار و در هم پیچیده دارد که با برگ های کوچک به طور خودرو در جاهای گرم و مرطوب می روید، دارای ویتامین
حالتی در معده که به واسطۀ زیاد شدن ترشحات اسیدی در اثر پرخوری یا علت دیگر پیدا می شود و انسان در پشت جناغ سینه احساس سوزش و ترش شدگی می کند و گاه مواد اسیدی از معده به مری برمی گردد، بدی گوارش
کوشنده، کوشا
حکمت مشاء، در فلسفه شاخه ای از فلسفه که اساس آن وصول به حقایق از طریق استدلال و عقل می باشدبرای مثال از یکی سو نهاده تا سر سقف / از یکی گوشه چیده تا دم طاق ی... ی سفرها از مباحث مشاء / جلدها از دقایق اشراق (قاآنی - ۴۹۹)
گزر از گیاهان سخن چین، گامبردار زبانزد فرزانی (اندیشه های فلسفی ایرانی) آنکه زیاد راه رود رونده، پیرو حکمت مشا، جمع مشائون مشائین