تکۀ کاغذ کوچک چهارگوشه که روی آن عکس شخص یا چیزی و نرخ معیّنی چاپ شده و در پست خانه روی پاکت ها می چسبانند یا در ادارات دیگر روی نامه ها و اسناد چسبانده می شود
تکۀ کاغذ کوچک چهارگوشه که روی آن عکس شخص یا چیزی و نرخ معیّنی چاپ شده و در پست خانه روی پاکت ها می چسبانند یا در ادارات دیگر روی نامه ها و اسناد چسبانده می شود
استوار نگردیدن امر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استوار نگردیدن و مشکل و دشوار و تنگ شدن کار. (از اقرب الموارد) ، ممتنع بودن و از این معنی است تعذر ابتداء به ساکن. (از اقرب الموارد) : و رسیدن آن بر خواص و عوام تعذری ظاهری دارد. (کلیله و دمنه) ، مدروس شدن رسم. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). کهنه و محو شدن نشان سرای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سپس ماندن و درنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آلوده شدن به عذره. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، دشخوار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دشوار شدن کار. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، عذر خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (از اقرب الموارد). عذر و حجت آوردن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حجت آوردن برای نفس خود. (از اقرب الموارد) : اگر مطلب بدوزخ بردن ماست تعذر چند باید آوریدن. ناصرخسرو. بفرما بی تعذر تا برندم چرا باید ز چشم عمرو دیدن. ناصرخسرو. ، گریختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیزار شدن از گناه. (از اقرب الموارد)
استوار نگردیدن امر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استوار نگردیدن و مشکل و دشوار و تنگ شدن کار. (از اقرب الموارد) ، ممتنع بودن و از این معنی است تعذر ابتداء به ساکن. (از اقرب الموارد) : و رسیدن آن بر خواص و عوام تعذری ظاهری دارد. (کلیله و دمنه) ، مدروس شدن رسم. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). کهنه و محو شدن نشان سرای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سپس ماندن و درنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آلوده شدن به عذره. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، دشخوار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دشوار شدن کار. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، عذر خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (از اقرب الموارد). عذر و حجت آوردن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حجت آوردن برای نفس خود. (از اقرب الموارد) : اگر مطلب بدوزخ بردن ماست تعذر چند باید آوریدن. ناصرخسرو. بفرما بی تعذر تا برندم چرا باید ز چشم عمرو دیدن. ناصرخسرو. ، گریختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیزار شدن از گناه. (از اقرب الموارد)
افژولیده شدن. (تاج المصادر بیهقی). اوژولیده شدن. (زوزنی) ، خویشتن را ملامت کردن. (تاج المصادر بیهقی). نکوهش کردن نفس خود را بر غضب یا بر چیزی که فوت کرد، دیگرگون و ناآشنا گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، خشم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغضب. (اقرب الموارد) (المنجد) : کان یتذمر علی ربه، یعنی دلیری میکرد بر وی و برمیداشت آواز خود را در عتاب او. (اقرب الموارد) (المنجد) ، ترسانیدن و وعده بد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تهدید. (المنجد) ، برانگیختن بر قتال. (اقرب الموارد)
افژولیده شدن. (تاج المصادر بیهقی). اوژولیده شدن. (زوزنی) ، خویشتن را ملامت کردن. (تاج المصادر بیهقی). نکوهش کردن نفس خود را بر غضب یا بر چیزی که فوت کرد، دیگرگون و ناآشنا گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، خشم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغضب. (اقرب الموارد) (المنجد) : کان یتذمر علی ربه، یعنی دلیری میکرد بر وی و برمیداشت آواز خود را در عتاب او. (اقرب الموارد) (المنجد) ، ترسانیدن و وعده بد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تهدید. (المنجد) ، برانگیختن بر قتال. (اقرب الموارد)
حسین التمار مکنی به ابوبکر فیلسوف دهری از مخالفان و معاصران محمد بن زکریای رازی (251-313 ه. ق) بود. رجوع به تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ذبیح الله صفا ص 175 و 178 شود
حسین التمار مکنی به ابوبکر فیلسوف دهری از مخالفان و معاصران محمد بن زکریای رازی (251-313 هَ. ق) بود. رجوع به تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ذبیح الله صفا ص 175 و 178 شود
تبذر چیزی از دست کسی، پراکنده شدن آن. (از اقرب الموارد) : چو عمر دادی دنیا بده که خوش نبود بصد خزینه تبذر بدانگی استقصا. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 5). ، زرد شدن و تغییر یافتن آب. (از قطر المحیط) (آنندراج). متغیر شدن و زرد گردیدن آب. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
تبذر چیزی از دست کسی، پراکنده شدن آن. (از اقرب الموارد) : چو عمر دادی دنیا بده که خوش نبود بصد خزینه تبذر بدانگی استقصا. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 5). ، زرد شدن و تغییر یافتن آب. (از قطر المحیط) (آنندراج). متغیر شدن و زرد گردیدن آب. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)