جدول جو
جدول جو

معنی تمذر - جستجوی لغت در جدول جو

تمذر
(تَ حَمْ بُ)
تباه گردیدن گردکان، شوریدن دل، پراکنده شدن شیر، پاره پاره گردیدن شیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تمار
تصویر تمار
خرما فروش
فرهنگ فارسی عمید
تکۀ کاغذ کوچک چهارگوشه که روی آن عکس شخص یا چیزی و نرخ معیّنی چاپ شده و در پست خانه روی پاکت ها می چسبانند یا در ادارات دیگر روی نامه ها و اسناد چسبانده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعذر
تصویر تعذر
دشوار شدن، عقب ماندن از کاری، امتناع ورزیدن، عذر آوردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
ماهر و رسا شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سبح. (اقرب الموارد). رجوع به سبح شود
لغت نامه دهخدا
(بَ طَ مَ)
استوار نگردیدن امر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استوار نگردیدن و مشکل و دشوار و تنگ شدن کار. (از اقرب الموارد) ، ممتنع بودن و از این معنی است تعذر ابتداء به ساکن. (از اقرب الموارد) : و رسیدن آن بر خواص و عوام تعذری ظاهری دارد. (کلیله و دمنه) ، مدروس شدن رسم. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). کهنه و محو شدن نشان سرای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سپس ماندن و درنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آلوده شدن به عذره. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، دشخوار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دشوار شدن کار. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، عذر خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (از اقرب الموارد). عذر و حجت آوردن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حجت آوردن برای نفس خود. (از اقرب الموارد) :
اگر مطلب بدوزخ بردن ماست
تعذر چند باید آوریدن.
ناصرخسرو.
بفرما بی تعذر تا برندم
چرا باید ز چشم عمرو دیدن.
ناصرخسرو.
، گریختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیزار شدن از گناه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَهْ)
افژولیده شدن. (تاج المصادر بیهقی). اوژولیده شدن. (زوزنی) ، خویشتن را ملامت کردن. (تاج المصادر بیهقی). نکوهش کردن نفس خود را بر غضب یا بر چیزی که فوت کرد، دیگرگون و ناآشنا گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، خشم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغضب. (اقرب الموارد) (المنجد) : کان یتذمر علی ربه، یعنی دلیری میکرد بر وی و برمیداشت آواز خود را در عتاب او. (اقرب الموارد) (المنجد) ، ترسانیدن و وعده بد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تهدید. (المنجد) ، برانگیختن بر قتال. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جنگ را ساختن. (زوزنی). آمادۀ جنگ شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مهیا شدن برای قتال و حمله. (از اقرب الموارد) ، شادمان شدن، سرعت نمودن بسوی کاری، جنبیدن، کج شدن تازیانه، پریشان و متفرق شدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از حد درگذشتن در جنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تطاول قوم در جنگ. (از اقرب الموارد) ، دامن به میان پای گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). استثفار. (اقرب الموارد) ، بیم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). توعد. (اقرب الموارد) ، تهدید نمودن، خشم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغضب. (اقرب الموارد) ، سر جنبانیدن شتر ماده از نشاط به دیدن علف، از پس برنشستن ستور را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَم ما)
حسین التمار مکنی به ابوبکر فیلسوف دهری از مخالفان و معاصران محمد بن زکریای رازی (251-313 ه. ق) بود. رجوع به تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ذبیح الله صفا ص 175 و 178 شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
جمع واژۀ تمر. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تمر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تبذر چیزی از دست کسی، پراکنده شدن آن. (از اقرب الموارد) :
چو عمر دادی دنیا بده که خوش نبود
بصد خزینه تبذر بدانگی استقصا.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 5).
، زرد شدن و تغییر یافتن آب. (از قطر المحیط) (آنندراج). متغیر شدن و زرد گردیدن آب. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَشْ شُ)
آمدن و رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ریختن پشم ستور. (منتهی الارب) (آنندراج) ، به چپ و راست رفتن موی و پشم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ناویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَحْ)
باقی شیر دوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تمصر. (اقرب الموارد) ، یک یک مکیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). مکیدن. (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء). تمصص و اندک نوشیدن شیر. (از اقرب الموارد) ، مکیدن شراب اندک اندک. (زوزنی) (از اقرب الموارد). اندک نوشیدن شراب. (منتهی الارب) (آنندراج). جرعه جرعه نوشیدن. و اندک نوشیدن. (ناظم الاطباء) ، بیکبارگی نوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تمزز شود
لغت نامه دهخدا
(تَ حَ طُ)
پراکنده نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَنْ نُ)
برگردیدن آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغییر آب و اختلاط آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَنْ نُ)
مکیدن انگبین گلنار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بعکس یکدیگر رفتن مرد و شتر در سیر. (از اقرب الموارد) ، مانند مار رفتن ماده شتر. (ناظم الاطباء) ، تکبر کردن مرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مکیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، تهی گاه برآمدن از سیری. (تاج المصادر بیهقی). آماسیدن و برآمدن تهیگاه از سیرابی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال: شرب حتی تمذحت خاصرتاه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رسیدن خربزه، پرشدن آوند، آماسیدن چیزی، فراخ گردیدن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تحرز. (اقرب الموارد). پرهیز کردن. (قطر المحیط). رجوع به تحرز شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَ)
بسیار شونده بحاجتگاه. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). آنکه به مستراح بسیار برود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بخون سرخ گردیدن ودر حدیث یأجوج و مأجوج: فرموا بنبالهم فخرت علیهم متمغره دماً، ای محمره بالدم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحذر
تصویر تحذر
پرهیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبذر
تصویر تبذر
زرد شدن آب گندیدن آب
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پیکه برگه ای کوچک که ادارات پست طبع و در مقابل اخذ حق حمل و نقل نامه ها و غیره نامه و محمول الصاق کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمخر
تصویر تمخر
برابر باد ایستادن، پشت به باد دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمور
تصویر تمور
آمدن و رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمهر
تصویر تمهر
رسا و ماهر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمیر
تصویر تمیر
مرغ مگس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمار
تصویر تمار
خرمافروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمطر
تصویر تمطر
ریزش باران، باران زدگی در باران ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعذر
تصویر تعذر
استوار نگردیدن امر، عذر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذمر
تصویر تذمر
خود نکوهی، بد پیمانی، ترساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعذر
تصویر تعذر
((تَ عَ ذُّ))
دشوار شدن، عذر آوردن، امتناع ورزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمار
تصویر تمار
((تَ مّ))
خرمافروش
فرهنگ فارسی معین
((تَ))
تکه کاغذی کوچک و چسبناک که اداره پست چاپ و در مقابل اخذ حق حمل و نقل نامه ها و غیره به نامه و محمول الصاق کند
فرهنگ فارسی معین