- تمخی
- بیزاری، کناره گیری، گله کردن، بخشش خواهی
معنی تمخی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مغز بر آوردن مغز از استخوان بر کشیدن
سخاوت کردن
برخور داری
راز آشکاری، خرامیدن، یازیدن
دراز کشیدن، خرامیدن، خمیازه کشیدن
دست و پا را دراز کردن
در گذشتن
راه رفتن، روان گشتن
آراسته شدن
بد مزگی دارا بودن مزه غیر مطبوع مقابل شیرینی، سختی بدی مقابل خوشی: (تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت) (گلستان)، ترشرویی بد خلقی
آرزو کردن
پاک کردن بینی، افتان و خیزان رفتن
برابر باد ایستادن، پشت به باد دادن
صواب جستن
با یکدیگر برادری کردن برادر گیری برادر شدن، خواهانیدن خواهان شدن برادری کردن دو گروه با هم
راه رفتن، قدم زدن، روان گشتن، پیاده روی
تمنا، آرزو کردن، خواهش کردن، درخواست، خواهش، آرزو
((تُ))
فرهنگ فارسی معین
ویژگی حیوانی که از نژاد بهتر است و برای تولید مثل از آن استفاده می شود، ویژگی گیاهی مناسب برای گرفتن تخم به منظور استفاده در کاشت بعدی (کشاورزی)، به درد نخور، ساختگی، بی فایده
خمیازه کشیدن
مقابل شیرینی، یکی از چهار طعم اصلی که ناگوار است مانند طعم لیموشیرینی که چند دقیقه در مجاورت هوا قرار بگیرد، کنایه از تلخ و دشوار بودن مثلاً تلخی زندگی، کنایه از سختی و بدی زندگانی، کنایه از ترش رو بودن، بدخلق بودن، کنایه از شراب، تریاک
Bitterness, Embitterment
горечь , озлобление
Bitterkeit, Verbitterung
гіркота , озлобленість
gorycz
amargura
amarezza
amargura
amertume
bitterheid