میوه ای ترش مزه شبیه شاتوت یا توت فرنگی و به رنگ سرخ مایل به سیاهی که بوتۀ آن خودرو است و در جاهای گرم و مرطوب در جنگل ها و صحراها می روید در بعضی جاها آن را می کارند و تربیت می کنند و میوۀ بهتر و درشت تری از آن به دست می آورند، دارای ویتامین C، قند، اسیدسیتریک و اسیدمالیک بوده و اشتهاآور و ملین و مدر و ضد اسکوربوت است همچنین ترشح عرق را زیاد می کند و برای تصفیۀ خون نافع است، تلو، سه گل، توت سه گل، علّیق، علّیق الجبل، توت العلیق
میوه ای ترش مزه شبیه شاتوت یا توت فرنگی و به رنگ سرخ مایل به سیاهی که بوتۀ آن خودرو است و در جاهای گرم و مرطوب در جنگل ها و صحراها می روید در بعضی جاها آن را می کارند و تربیت می کنند و میوۀ بهتر و درشت تری از آن به دست می آورند، دارای ویتامین C، قند، اسیدسیتریک و اسیدمالیک بوده و اشتهاآور و ملین و مدر و ضد اسکوربوت است همچنین ترشح عرق را زیاد می کند و برای تصفیۀ خون نافع است، تَلو، سِه گُل، توتِ سِه گُل، عُلَّیق، عُلَّیقُ الجَبَل، توتُ العَلیق
هدف و نشانۀ تیر، نوعی تیر که پیکان پهن داشته و چون به بدن فرومی رفت درآوردنش دشوار بود، برای مثال پسر خواجه دست برد به کوک / خواجه او را بزد به تیر تموک (عماره - شاعران بی دیوان - ۳۵۹)
هدف و نشانۀ تیر، نوعی تیر که پیکان پهن داشته و چون به بدن فرومی رفت درآوردنش دشوار بود، برای مِثال پسر خواجه دست برد به کوک / خواجه او را بزد به تیر تموک (عماره - شاعران بی دیوان - ۳۵۹)
پادشاه شدن. (تاج المصادر بیهقی). پادشاه شدن بر قوم و در اللسان: تملکه ، ای ملکه قهراً. (از اقرب الموارد) ، خداوند شدن. (تاج المصادر بیهقی). خداوند چیزی شدن. (آنندراج). به قهر ملک گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مالک شدن. (غیاث اللغات). مالکیت و دارا شدگی و تصرف. (ناظم الاطباء) ، توانا گردیدن بر امری. (از اقرب الموارد)
پادشاه شدن. (تاج المصادر بیهقی). پادشاه شدن بر قوم و در اللسان: تملکه ُ، ای ملکه قهراً. (از اقرب الموارد) ، خداوند شدن. (تاج المصادر بیهقی). خداوند چیزی شدن. (آنندراج). به قهر ملک گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مالک شدن. (غیاث اللغات). مالکیت و دارا شدگی و تصرف. (ناظم الاطباء) ، توانا گردیدن بر امری. (از اقرب الموارد)
نام صحابیه ای. (منتهی الارب). نام زنی صحابی. (ناظم الاطباء). در دایره المعارف های اسلامی، واژه صحابی به معنای یار پیامبر آمده است، کسی که در زمان حیات پیامبر با او ملاقات کرده، ایمان آورده و با اسلام از دنیا رفته است. این تعریف در علم حدیث و تاریخ اسلام کاربرد بسیار زیادی دارد و تأثیر بسزایی در فهم سنت نبوی دارد.
نام صحابیه ای. (منتهی الارب). نام زنی صحابی. (ناظم الاطباء). در دایره المعارف های اسلامی، واژه صحابی به معنای یار پیامبر آمده است، کسی که در زمان حیات پیامبر با او ملاقات کرده، ایمان آورده و با اسلام از دنیا رفته است. این تعریف در علم حدیث و تاریخ اسلام کاربرد بسیار زیادی دارد و تأثیر بسزایی در فهم سنت نبوی دارد.
نشانۀ تیر باشد که عرب هدف گویند. (برهان). نشانۀ تیر بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 274) (از فرهنگ جهانگیری) (از اوبهی). نشانۀ تیر تلوک است نه تموک اگرچه بعضی گفته اند. (فرهنگ رشیدی) ، تیری است که به ابخاز می باشد و اکنون بهر جای می سازند پیکانش را بندگشای باشد چنانکه در تن آسان رود ولیکن برون کشیدن از تن دشخوار باشد تا گوشت بازنگیرند بیرون نیاید. (از لغت فرس اسدی چ پاول حورن ص 70). تیری رانیز گفته اند که پیکان پهنی دارد و چون به گوشت یا استخوان فرورود به آسانی برنیاید. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا). در فرهنگ هندوشاه نوشته که تموک تیری بود که چون به گوشت یا استخوان دررود به آسانی برنیاید. (فرهنگ جهانگیری). تیری که از زخم با گوشت و با خون بازگیرند. (اوبهی) : پسرخواجه دست برد به کوک خواجه او را بزد به تیر تموک. عمارۀ مروزی (از لغت فرس چ اقبال ص 274). سپر مدح شاه بس که مرا نکند پیش تیر فاقه تموک. شمس فخری (از فرهنگ جهانگیری). هر دمی کو مرا تموک زند پیش او دل بلا به کوک زند. لطیفی (از فرهنگ رشیدی). ، هر چیزی را نیز گویند که در چیزی رود که برون آوردن آن دشوار باشد. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
نشانۀ تیر باشد که عرب هدف گویند. (برهان). نشانۀ تیر بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 274) (از فرهنگ جهانگیری) (از اوبهی). نشانۀ تیر تلوک است نه تموک اگرچه بعضی گفته اند. (فرهنگ رشیدی) ، تیری است که به ابخاز می باشد و اکنون بهر جای می سازند پیکانش را بندگشای باشد چنانکه در تن آسان رود ولیکن برون کشیدن از تن دشخوار باشد تا گوشت بازنگیرند بیرون نیاید. (از لغت فرس اسدی چ پاول حورن ص 70). تیری رانیز گفته اند که پیکان پهنی دارد و چون به گوشت یا استخوان فرورود به آسانی برنیاید. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا). در فرهنگ هندوشاه نوشته که تموک تیری بود که چون به گوشت یا استخوان دررود به آسانی برنیاید. (فرهنگ جهانگیری). تیری که از زخم با گوشت و با خون بازگیرند. (اوبهی) : پسرخواجه دست برد به کوک خواجه او را بزد به تیر تموک. عمارۀ مروزی (از لغت فرس چ اقبال ص 274). سپر مدح شاه بس که مرا نکند پیش تیر فاقه تموک. شمس فخری (از فرهنگ جهانگیری). هر دمی کو مرا تموک زند پیش او دل بلا به کوک زند. لطیفی (از فرهنگ رشیدی). ، هر چیزی را نیز گویند که در چیزی رود که برون آوردن آن دشوار باشد. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
نوعی از رستنی است سرخ رنگ که طعم آن ترش بود و در بعضی از فرهنگها بجای یاءتحتانی نون هم مرقوم است. (فرهنگ رشیدی). رستنی باشد سرخ رنگ و ترشمزه و به کسر اول هم آمده است. (برهان). نوعی از رستنی سرخ که طعم ترش دارد و صحیح آن نمتک به نون است. (فرهنگ رشیدی). نوعی از رستنی است. سرخ رنگ که طعم آن ترش بود و در جهانگیری و برهان چنین نوشته اند اما رشیدی گفته بجای تاء فوقانی نون است تصحیف شده.... (انجمن آرا) (آنندراج). چیزی است سرخ ازرستنیها طعم ترش بود از درخت آرندش و در زبان گویا تمنگ، بجای یاء نون مرقوم است. (شرفنامۀ منیری). رجوع به تمنگ و نمتک شود و گویا تصحیفی از تمشک است
نوعی از رستنی است سرخ رنگ که طعم آن ترش بود و در بعضی از فرهنگها بجای یاءتحتانی نون هم مرقوم است. (فرهنگ رشیدی). رستنی باشد سرخ رنگ و ترشمزه و به کسر اول هم آمده است. (برهان). نوعی از رستنی سرخ که طعم ترش دارد و صحیح آن نمتک به نون است. (فرهنگ رشیدی). نوعی از رستنی است. سرخ رنگ که طعم آن ترش بود و در جهانگیری و برهان چنین نوشته اند اما رشیدی گفته بجای تاء فوقانی نون است تصحیف شده.... (انجمن آرا) (آنندراج). چیزی است سرخ ازرستنیها طعم ترش بود از درخت آرندش و در زبان گویا تمنگ، بجای یاء نون مرقوم است. (شرفنامۀ منیری). رجوع به تمنگ و نمتک شود و گویا تصحیفی از تمشک است
یکی از آلات موسیقی مانند دهل که از چوب و سفال یا فلز سازند و در یک سوی آن پوستی نازک کشندوبهنگام نواختن آنرا در زیر بغل گیرند و با سر انگشتان نوازند دنبک
یکی از آلات موسیقی مانند دهل که از چوب و سفال یا فلز سازند و در یک سوی آن پوستی نازک کشندوبهنگام نواختن آنرا در زیر بغل گیرند و با سر انگشتان نوازند دنبک
درختچه ای ازتیره گل سرخیان که دسته مستقلی را بنام دسته تشکها تشکیل میدهد و بحالت وحشی در نقاط ساحلی و گرم مرطوبی مخصوصا در مازندران و گیلان فراوانست. گیاهی است با ساقه های تیغ دار که در کنار جاده ها و مزارع و جنگلها بصورت انبوه میروید. برگهایش متناوب و گوشوارک دار و مرکب و شامل 3 تا 5 برگچه است
درختچه ای ازتیره گل سرخیان که دسته مستقلی را بنام دسته تشکها تشکیل میدهد و بحالت وحشی در نقاط ساحلی و گرم مرطوبی مخصوصا در مازندران و گیلان فراوانست. گیاهی است با ساقه های تیغ دار که در کنار جاده ها و مزارع و جنگلها بصورت انبوه میروید. برگهایش متناوب و گوشوارک دار و مرکب و شامل 3 تا 5 برگچه است
میوه ای است مانند توت و توت فرنگی به رنگ قرمز مایل به مشکی با مزه ترش و شیرین که از بوته تمشک به دست می آید. بوته این میوه ساقه بلند و تیغ دار و در هم پیچیده دارد که با برگ های کوچک به طور خودرو در جاهای گرم و مرطوب می روید، دارای ویتامین
میوه ای است مانند توت و توت فرنگی به رنگ قرمز مایل به مشکی با مزه ترش و شیرین که از بوته تمشک به دست می آید. بوته این میوه ساقه بلند و تیغ دار و در هم پیچیده دارد که با برگ های کوچک به طور خودرو در جاهای گرم و مرطوب می روید، دارای ویتامین