جدول جو
جدول جو

معنی تمجمج - جستجوی لغت در جدول جو

تمجمج
کلمات را جویده و نامفهوم ادا کردن، سخن ناپیدا گفتن، جنبیدن، لرزیدن
تصویری از تمجمج
تصویر تمجمج
فرهنگ فارسی عمید
تمجمج
(اِ رِ)
در تداول فارسی زبانان سخن در دهن گردانیدن. بی هویدا گفتن. سخن ناپیدا گفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلمات را نامفهوم و جویده جویده ادا کردن. (فرهنگ فارسی معین)
عیب کردن خواستن ترا. (منتهی الارب) ، لرزیدن و جنبیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لرزیدن کفل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تمجمج
کلمات را نامفهوم و جویده جویده ادا کردن سخن نامفهوم گفتن،جمع تمجمجات
فرهنگ لغت هوشیار
تمجمج
((تَ مَ جْ مُ))
سخن را نامفهوم ادا کردن
تصویری از تمجمج
تصویر تمجمج
فرهنگ فارسی معین
تمجمج
جویده جویده حرف زدن، من ومن کردن، تانی، درنگ، مکث، سخن نامفهوم گفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ حَ حُ)
عیب کردن خواستن ترا. (منتهی الارب). خواستن فلان عیب فلان را: مجج فلان بفلان تمجیجا، اراده بالعیب. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و در اقرب الموارد افزاید که این معنی جز در قاموس دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ مَ)
لرزان: کفل ممجمج، سرین لرزان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَتَ)
کلمات را نامفهوم و جویده جویده ادا کردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تمجمجات
تصویر تمجمجات
جمع تمجمج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمجمج کردن
تصویر تمجمج کردن
کلمات را نامفهوم و جویده جویده ادا کردن
فرهنگ لغت هوشیار