جدول جو
جدول جو

معنی تمت - جستجوی لغت در جدول جو

تمت(تَمْ مَ)
کلمه فعل مأخوذاز تازی که در آخر کاری گویند و یا در آخر نامه نویسند یعنی تمام شد و به انجام رسید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تمت(تَ)
روییدگی است و بر آن غیر مأکول. (منتهی الارب) (آنندراج). روییدگی که برش مأکول نیست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تمت
به پایان رسید پایان یافت پایان (فعل) بپایان رسید تمام شد (در آخر کتابها و رساله ها نوشته شود)، یا از بای بسم الله تاتای تمت
فرهنگ لغت هوشیار
تمت((تَ مَّ))
به پایان رسید، تمام شد (در آخر کتاب ها و رساله ها نوشته شود)
تصویری از تمت
تصویر تمت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تمتع
تصویر تمتع
برخورداری یافتن، برخوردار شدن، حظ و بهره بردن، بهره مند شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمتم
تصویر تمتم
منگوله ای که از موهای دم غژغاو درست می کردند و سپاهیان آن را از نیزه و علم می آویختند یا بر گردن اسب می بستند، پرچم
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، ترشاوه، تتم، تتری، تتریک، ترفان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمتام
تصویر تمتام
کسی که با شتاب سخن گوید و سخنش فهمیده نشود
فرهنگ فارسی عمید
(اِ کَنَ / نِ کَ دَ)
بهره داشتن. نصیب داشتن:
کافران از بت بی جان چه تمتع دارند
باری آن بت بپرستید که جانی دارد.
حافظ.
از لذت حیات ندارد تمتعی
امروز هرکه وعده فرداش می دهند.
حافظ (از آنندراج).
رجوع به تمتع و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جرعه جرعه نوشیدن شراب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تجرع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ دَ)
منفعت و فایده دیدن. (ناظم الاطباء). بهره دیدن. نصیب دیدن:
تمتع با کمال قرب زان رعنا نمی بینم
که زیرپا نبیند یار و من بالا نمی بینم.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ دَ)
در بیت زیربمعنی تمتع بردن، تمتع یافتن آمده است:
نکردی تمتع نخوردی نبید
کزین هر دو گردد خرد ناپدید.
نظامی.
رجوع به تمتع و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ دَ)
بهره و فایده گرفتن. (ناظم الاطباء). تمتع یافتن. تمتع بردن:
نشد ز دولت بیدار رزق اهل سعادت
تمتعی که از آن چشم نیمخواب گرفت.
صائب (از آنندراج).
رجوع به تمتع و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ دَ)
لذت یافتن. بهره و فایده یافتن. (ناظم الاطباء). تمتع بردن. نصیب یافتن: از ثمرات رأی در وقت آفت تمتعی زیادت نتوان یافت. (کلیله و دمنه). هرکجا که رویم اگرچه در خصب و نعمت باشیم بی دیدار تو تمتع و لذت نیابیم. (کلیله و دمنه). عابد از طعمه های لطیف خوردن گرفت... و از فواکه و مشموم و حلاوتها تمتع یافتن. (گلستان). و از ریعان جوانی تمتع نیافته. (گلستان).
تمتع ز هر گوشه ای یافتم
زهرخرمنی خوشه ای یافتم.
سعدی.
رجوع به تمتع و دیگر ترکیبهای این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
با تا گشتن زبان کسی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سخن تاناک یا میم ناک گفتن یا برخوردن سخن به حنک اعلی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تمتام شود
لغت نامه دهخدا
(تَ حَقْ قُ)
دم به زمین سپوختن ملخ جهت خانه نهادن. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برخورداری دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بلند گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). به انتها و کمال رسانیدن چیزی را، توشه دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، متعه دادن زن را بعد طلاق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و فی الحدیث: طلق امراءه، فمتع بولیده، ای اعطاها امه. (اقرب الموارد) ، دراز ساختن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، تعمیر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، باقی داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عمر دراز دادن خداوند به کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برخورداری گرفتن. (از تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). برخورداری یافتن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منفعت گرفتن. (غیاث اللغات). نفع بردن از چیزی به زمان دراز. (از اقرب الموارد). گوارا زندگی کردن با مال کسی و لذت بردن از آن. (از اقرب الموارد). برخورداری و بهره و سود و خوش آیندگی. (ناظم الاطباء). با لفظ یافتن و دیدن و گرفتن و بردن و برداشتن و داشتن از چیزی مستعمل است. (آنندراج). و در بهار عجم نوشته که تمتع بلفظ دیدن و بردن و برداشتن مستعمل است. (غیاث اللغات) :
چه مایه کرده بر آن روی لونه گوناگون
به آنکه چشم تمتع کنم به رویش باز.
قریع.
و انواع تمتع و برخورداری برآن پیوست. (کلیله و دمنه). و انواع تمتع و برخورداری از مواسم جوانی و ثمرات ملک و دولت ارزانی دارد. (کلیله و دمنه). آمرزش براطلاق مستحکم شود. آنجا که جهانی از تمتعآب و نان...محروم مانده باشد. (کلیله و دمنه).
گر تمتع نباشد از زر و سیم
چه زر و سیم و چه سفال و حجر.
ابن یمین.
رجوع به دیگر ترکیبهای این کلمه شود.
، عمره با حج آوردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). به عمره حج کردن حاجی یعنی عمره را با حج آوردن. (از اقرب الموارد) (از کشاف اصطلاحات الفنون). جمع بین افعال حج و عمره در ماههای حج در یکسال بی آنکه با اهل خود مباشرت کند. (از تعریفات جرجانی) (کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به حج شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برآسودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برآسودن شتر بر دستهای خود در رفتار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ تُ)
قطاس باشد و آن دم گاو کوهی است که سپاهیان آن را از نیزه و علم آویزند و بر گردن اسب بندند. (برهان) (ناظم الاطباء). غژغاو را گویند که به ترکی قطاس خوانند و آن دم گاو کوهی است که در ختا و ترکستان پیدا شود و سپاهیان آن را از نیزه و علم و طوق آویزند و به جهت زینت در گردن اسب بندند. (انجمن آرا) (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی). به یونانی، که ته. لاتینی، سه ته. فرانسه، سه تاسه. (حاشیۀ برهان چ معین). گژگاو. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری). گژغاو. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به پرچم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ حَقْ قُ)
محکم و استوار شدن. (از ناظم الاطباء). رجوع به تمتین شود
لغت نامه دهخدا
(نَسْ / نِسْ یَ / یِ بُ دَ)
از ’م ت و’ دراز کشیدن پشت در کشیدن کمان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَسْ / نِسْ یَ / یِ خَ دَ)
از ’م ت ت’، دراز شدن. (منتهی الارب). تمطی. (اقرب الموارد) ، اعتماد کردن و زیر پای نهادن تا ببرد آن را. اصله تمتت و لم یسمع. (منتهی الارب). اعتمال در ریسمان برای بریدن آن و اصل آن تمتت است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تمتم
تصویر تمتم
پرچم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمتک
تصویر تمتک
هفت نوشی هفت نوشیدن می (هفت جرعه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمتع
تصویر تمتع
برخورداری گرفتن، منفعت گرفتن، نفع بردن
فرهنگ لغت هوشیار
از خاقانی: تمتام تا تمام سخن بود ناتمام ت گوی کسی که در سخن وات (حرف) ت زبردار را بسیار به کار میبرد تناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمتان
تصویر تمتان
رشته تاژ دوال چادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمتع بردن
تصویر تمتع بردن
بهره بردن برخوردار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمتعات
تصویر تمتعات
جمع تمتع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمتمه
تصویر تمتمه
تمیمناکی کاربرد ت و م به بسیاری در سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمتیع
تصویر تمتیع
توشه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمتمام
تصویر تمتمام
((تَ تَ))
کسی که به علت تند حرف زدن، سخنش فهمیده نمی شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمتع
تصویر تمتع
((تَ مَ تُّ))
برخوردار شدن، بهره مند شدن
فرهنگ فارسی معین
((تُ تُ))
منگوله ای که از موی دم گاومیش هندی درست می کردند و آن را بر سر نیزه یا گردن اسب می بستند
فرهنگ فارسی معین
استفاده، برخورداری، بهره وری، بهره مندی، تلذذ، برخوردار شدن، بهره بردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد