- تمبر
- فرانسوی پیکه برگه ای کوچک که ادارات پست طبع و در مقابل اخذ حق حمل و نقل نامه ها و غیره نامه و محمول الصاق کنند
معنی تمبر - جستجوی لغت در جدول جو
- تمبر ((تَ))
- تکه کاغذی کوچک و چسبناک که اداره پست چاپ و در مقابل اخذ حق حمل و نقل نامه ها و غیره به نامه و محمول الصاق کند
- تمبر
- تکۀ کاغذ کوچک چهارگوشه که روی آن عکس شخص یا چیزی و نرخ معیّنی چاپ شده و در پست خانه روی پاکت ها می چسبانند یا در ادارات دیگر روی نامه ها و اسناد چسبانده می شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تنبل و شکم پرست
چاره اندیشی
بزرگی نمایی، خود بزرگ بینی
خبر خواستن
لرزیدن از خشم
با اندیشه از پی کاری فرا شدن، بیندیشیدن، تبصر و تامل و تفهم در امری
شکیبائی کردن
ریزش باران، باران زدگی در باران ماندن
بزرگوار شدن، بزرگ منشی
خرمافروش
مرغ مگس
رسا و ماهر شدن
آمدن و رفتن
برابر باد ایستادن، پشت به باد دادن
یکی از آلات موسیقی مانند دهل که از چوب و سفال یا فلز سازند و در یک سوی آن پوستی نازک کشندوبهنگام نواختن آنرا در زیر بغل گیرند و با سر انگشتان نوازند دنبک
گشن پذیری خرمای ماده
گردنکشی کردن
صبر کردن، شکیبایی کردن
خود را بزرگ نشان دادن، تکبر
هم پهلو، برابر، همنشین، همراه، قرین و نظیر
بزرگی به خود گرفتن، خود را بزرگ پنداشتن، بزرگ منشی نمودن، بزرگی فروختن به دیگران
اندیشیدن، اندیشه کردن، در عاقبت کاری اندیشیدن، چاره اندیشی
عنبر بنگرید به عنبر
تکان لرزش، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید. یا لمبر پیدا کردن دیواری. در قسمتی شکست برداشتن بدان سان که قسمت فوق آن بلرزد و بیم افتادن بود. قسمت زیر سرین از پشت گوشت سرین گوشت پشت ران
سیژیده (هلاک شده) سیز شمند، شکننده هلاک شده. شکننده، هلاک کننده
قرین و نظیر
سرین، کفل