جدول جو
جدول جو

معنی تماثل - جستجوی لغت در جدول جو

تماثل
مانند هم شدن
تصویری از تماثل
تصویر تماثل
فرهنگ لغت هوشیار
تماثل
مانند هم شدن، مثل یکدیگر شدن دو چیز
تصویری از تماثل
تصویر تماثل
فرهنگ فارسی عمید
تماثل
((تَ ثُ))
مانند هم شدن، همچون یکدیگر گردیدن
تصویری از تماثل
تصویر تماثل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متماثل
تصویر متماثل
چیزی که مانند چیز دیگر باشد مانند هم، همانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متماثل
تصویر متماثل
مانند هم، همانند چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متماثل
تصویر متماثل
((مُ تَ ثِ))
مانند هم، شبیه یکدیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمثال
تصویر تمثال
پیکر، تندیس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تمایل
تصویر تمایل
گرایش، دلبستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
جمع امثل، برکشیدگان همانندان جمع امثل. برتران بهتران فاضلتران، گزیدگان گزینان برگزیدگان، نظیران همانندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماثیل
تصویر تماثیل
تصاویر و اصنام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمثال
تصویر تمثال
مثل آوردن، شبیه کردن چیزی بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمایل
تصویر تمایل
تبختر در راه رفتن، چسبیدن، میل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مماثل
تصویر مماثل
همانند مانند هم، مثل هم، برابر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمثال
تصویر تمثال
چیزی را به چیزی شبیه کردن، مثل زدن، مثل آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمایل
تصویر تمایل
اظهار میل و رغبت کردن، به طرفی یا به چیزی مایل شدن، به یک سو کج شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تماثیل
تصویر تماثیل
تمثال ها، مثل زدن ها، مثل آوردن ها، جمع واژۀ تمثال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمثال
تصویر تمثال
صورت نقاشی شده، تصویر شخص که بر کاغذ نگاشته شده باشد، مجسمه، پیکر، تندیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مماثل
تصویر مماثل
مانند شونده مانا مانند هم مثل هم برابر: (در وزن و لفظ موافق و مماثل آن دو جزو میاید) (المعجم. چا. دانشگاه. 37)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اماثل
تصویر اماثل
((اَ ثِ))
جمع امثل، فضلا، هنرمندان، مانندها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمثال
تصویر تمثال
((تَ))
مثل زدن، مثل آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمثال
تصویر تمثال
((تِ))
صورت، نگار، مجسمه، جمع تماثیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمایل
تصویر تمایل
((تَ یُ))
اظهار میل و رغبت کردن، به سوی چیزی کج شدن، گرایش، میل، عاطفه، احساس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تماثیل
تصویر تماثیل
((تَ))
جمع تمثال، نگارها، مجسمه ها، پیکرها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مماثل
تصویر مماثل
((مُ ثِ))
یکسان، برابر، مساوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اماثل
تصویر اماثل
برتر، فاضل تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمایل
تصویر تمایل
Inclination, Proclivity, Willingness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
склонность , склонность , готовность
دیکشنری فارسی به روسی
Neigung, Bereitschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
нахил , схильність , готовність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
inclinação, propensão, disposição
دیکشنری فارسی به پرتغالی
inclinazione, propensione, disponibilità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
inclinación, proclividad, disposición
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
inclination, propension, volonté
دیکشنری فارسی به فرانسوی