جدول جو
جدول جو

معنی تلیاب - جستجوی لغت در جدول جو

تلیاب(تَ)
دهی از دهستان کاکاوند است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلاب
تصویر تلاب
تالاب، جایی که آب رودخانه یا باران جمع شود، آبگیر، حوض، استخر، برکه
فرهنگ فارسی عمید
یعنی خداوند پدر اوست، شش تن به این اسم بودند:
1- رئیس زبولون آنگاه که قوم را در سینا اسم نویسی میکردند. 2- پدر داتان و ابیرام. 3- مهین برادران داود. 4- شخصی لاوی که یکی از اجداد سموئیل بود و الیهوو و ایلیئیل نیز خوانده شده است. 5- پهلوان جادی که هنگام فرار داود از حضور شاؤل بنزد داود رفت. 6- شخصی لاوی که دربان و آوازه خوان هیکل بود. (از قاموس کتاب مقدس ص 97). و رجوع بهمین کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
خوش شدن و خوشبوی شدن و پاکیزه شدن. (تاج المصادر بیهقی). خوشمزه و پاک و پاکیزه گردیدن و حلال شدن، گیاه ناک گردیدن زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خوش کردن و پاک و پاکیزه ساختن نفس و جز آن را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). خوش و گشاده کردن نفس را به چیزی. (از اقرب الموارد). و رجوع به طیب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ حاض ض)
بازی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ / تِ لِعْ عا)
مرد بسیاربازیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آب تلخ و آب نمک. (ناظم الاطباء). آبی که مزه تلخ دارد.
(یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
زرین رسنها بافته در دلو از آن بشتافته
ره سوی دریا یافته تلخاب دریا ریخته.
خاقانی.
رجوع به تلخ شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
آب آمیخته به قلی (اشخار). (یادداشت مؤلف). رجوع به قلی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
تالاب و حوض و آب بیرون ریخته شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بندر از دهستان دهواست که در بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع است و 750 تن سکنه دارد و به وسیلۀ خورتیاب به دریای عمان متصل است و کرجی های موتوری و بادبانی به آن بندر وارد میشوند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
طعام کم از پری دهان. به اندازۀ لیسیدن از طعام خائیده. (منتهی الارب). اقل من مل ء الفم من الطعام و قیل قدر لعقه منه تلاک. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلعاب
تصویر تلعاب
کسی که بسیار شوخی و مزاح بکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلخاب
تصویر تلخاب
آب تلخ و آب نمک
فرهنگ لغت هوشیار
قلیاب قمی: قلیا ریلوی گومی نام تجارتی کربنات سدیم یا کربنات پتاسیم ناخالص است که در صابون پزی و شیشه سازی به کار می رود و عبارت از خاکستر گیاه اشنان است که در نتیجه سوزاندن آن حاصل می شود و بان شغار و زاج سیاه نیز گویند قلیاب صابوب پزی قلیاب قمی. یا قلیاب صابون پزی. قلیاب. یا قلیاب قمی. قلیاب. توضیح چون گیاه اشنان در کویرهای اطراف قم فراوان است و در نتیجه سوزاندن آن قلیاب را به دست می آورند بدین نام مشهور است
فرهنگ لغت هوشیار